MIME-Version: 1.0 Content-Type: multipart/related; boundary="----=_NextPart_01CD91D4.445185A0" ا?ن نوشتار ?ک صفحه وب تک پرونده ا? است که بعنوان پرونده با?گان? وب شناخته م? شود. اگر ا?ن پ?ام را م? ب?ن?د، کاوشگر ?ا و?راستار شما پرونده ها? با?گان? وب را پشت?بان? نم? نما?د. لطفا مرورگر? را نسخه بردار? نما??د که با?گان? وب را پشت?بان? م? کند، مانند Windows® Internet Explorer®‎. ------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.htm Content-Transfer-Encoding: quoted-printable Content-Type: text/html; charset="windows-1256"

چندي پيش يك دانشجوي دختر ايراني كه در يكي از كشورهاي خارجي تحصيل مي‌كند، با من از طريق وبلاگم به طور گذري آشنا شد و باب گفتگو را با من از طريق ايميل گشود. من قصد دارم طي چند پست برخي از مهم‌ترين گفتگوهايي را كه ميان من و او روي داده است، البته با كمي دخل و تصرف و بدون نام و نشان در وبلاگ بياورم تا شايد براي ديگران سودمند باش= د.

شايان ذكر است كه نامبرده از خانواده‌اي مسلمان، اما غير مذهبي است و تحصيلاتش را تا ليسانس در ايران گذرانده و فوق ليسانسش را به جهت رد شدنش در گزينش سازمان سنج= ش ناگزير شده است، در يكي از كشورهاي غربي بگذراند.

و= ي در يكي از نامه‌هايش اعتقادش را نسبت به مذهب اسلام گزارش داده است كه من نخست اص= ل آن را در اين پست مي‌آورم و پاسخ‌هايي را كه من به آن داده‌ام، ان شاء الله در پست هاي بعدي مي‏آورم.

سلام

...اگر دوست داري بدوني که نظر شخصي من راجع به دين و م= ذهب چيه بايد بگم که من اصلا هيچ اعتقادي به دين اسلام ندارم و اون رو مايه خوشبختي نمي دونم حداقل براي خودم. البته اينو بگم که من نظرم رو به هيچ کس تحميل نکرد= م و براي کسي هم نسخه نپيچيدم. من هيچ اعتقادي به منصف بودن کسي به نام پيامبر ندا= رم، هيچ اعتقادي به دوازده امام اصلا ندارم و قرآن از نظر من يک کتاب کاملا تحريف = شده هست.

من به خدا به عنوان يک نيروي برتر که حاضر بر کارها و رفتارهاي انسانها هست ايمان دارم ولي چيزي که يک عرب براي ما ايرانيها به ارمغ= ان آورده رو هيچ وقت نمي پذيرم. از نظر من محمد هيچ چيزي اضافه بر چيزي که زرتشت = به ما ايراني ها داد، نداده جز يک سري نابرابري ها، کوچک شمردن زن، حمله و کشتار = براي دين آوري توسط انصار محمد و امثالهم. ايراني هايي که قبل از ورود دين اسلام خد= ا رو مي پرستيدند و داراي پيامبر بودند در اثر حمله يک مشت بيابانگرد مجبور به قبول= يک سري جفنگيات اعراب کثيف شدند. اعرابي که حتي بعد از حمله به ايران فرق طلا و ن= قره رو نمي دونستند و محمد مي خواست با نامه به خسرو پرويز مردمي رو که سالها خدا = رو عبادت مي کردند به خدا دعوت کنه تا کافر نباشند!

من اصلا قبول نمي کنم که امامهاي اسلام داراي علم بودند= . چه علمي؟ 1400 سال پيش کدوم علمي وجود داشته که تمدنهاي بزرگ دنيا مثل يونان، مصر= و ايران ازش بي خبر بودند و فقط عرب هاي بيابانگرد از اون مطلع بودند؟

مي دوني اگر از هر خونه اي توي ايران سوال کني که چند تا امام داريم يا مثلا حسين کي بود و چي کار کرد، اکثرا مي دونند ولي اگر سوال کن= ي که آريو برزن کي بود؟ سورنا چي کار کرد؟ يوتابه کي بود؟ اولين دريادار در ايران باستان کي بود؟ خيلي از ايراني ها حتي اسم اين افراد رو که هر کدومشون با دلاو= ري در مقابل دشمنان ايران جنگيدند تا ايران بمونه رو نمي دونند. مگر حسين چه کار = کرد؟ آيا ارزش کارش خيلي بيشتر از آريو برزن در سپاه ايران بود؟ آيا پيوست کردن اسم= دين به دنبال اسم حسين کافي هست براي بزرگ انگاري کار اون؟ من نمي پذيرم. <= span lang=3DFA style=3D'font-size:14.0pt;font-family:"Arial","sans-serif";color:= black; mso-bidi-language:FA'>

من قبل از اينکه يک مسلمان باشم يک ايراني هستم. يک اير= اني مقيد به خدا، کردار، گفتار و پندار خوب که زرتشت صدها سال پيش از اسلام براي ايراني ها به ارمغان آورد. در حال حاضر خيلي از روشنفکران علوم ديني معتقدند که اسلامي که فعلا در اين رژيم وجود داره اسلام واقعي نيست. محمد فلان مي کرد بسا= ر مي کرد. ولي من معتقدم که اسلام واقعي همينه که توي ايران هست وهموني هست که توي عربستانه. اسلامي که حکم سنگسار داره. اسلامي که به زن به چشم يک کالاي داراي مالکيت نگاه مي کنه. اينکه اسلام گفته به هم خوبي کنيد، بدي نکنيد، خدا رو ستا= يش کنيد و ... که چيز جديدي نيست. زرتشت و بقيه پيامبرها هم گفتند. پس من دليلي ن= مي بينم تابع ديني باشم که مردم توي اون دين درمان دردهاي خودشون رو در امامزاده = ها جستجو بکنند. مردمي که روز عاشورا بريزند توي خيابون و من مجبور باشم نفس سرد = يک سري عزاپيشه دروغي و انسان نماهاي انسانيت فروش رو تحمل کنم و چشم به بازار رياکاري کاسبهاي دين بدوزم اون هم براي کي؟ براي حسين که کارش دفاع از ارزشهاي= دين اسلام بوده؟ به من ايراني چه ارتباطي داره؟ ننگ بر من که از شيردلان سرزمين خو= دم بي خبر باشم و به دنبال يک عرب راه بيفتم. <= o:p>

حتما از نظر تو من يک کافرم. ولي من اينم. اگر هم کسي به اسلام ايمان داره مي تونه داشته باشه به من مربوط نمي شه. زندگي خودشه و عقيده خودش.

*= ***

آنچه در اين پست ملاح= ظه مي‌فرماييد، اولين نامه‌اي است كه در پاسخ نويسنده نامه مندرج در پست قبلي نوش= تم كه با دخل و تصرف اندك و افزودن حاشيه‌اي در اينجا مي‌‌آورم. گفتني است كه مستندسازي اين مطالب مجال موسعي مي‌خواهد كه بايد در فرصت ديگري به آن پرداخت  .

سلام  

تمام تفاوت ديدگاهي كه ميان من و تو هست، يك چيز همه آن= ها را ناچيز و حل مي كند و آن اين است كه تو به يك نيروي ناديدني كه هستي من و تو وابسته به اوست، يعني خدا، باور داري و در عين حال منطقي و منعطف هستي و سخن مخالفت را اگر منطقي و مستدل باشد، مي پذيري.   [1]

من همه آدم ها را كمابيش دين‌دار مي دانم؛ چون دين يعني دوست داشتن خوبي‌ها و نفرت از بدي‌ها. من تو را دين‌دار مي‌دانم، ولو آن كه به= دين مشخصي باور نداشته باشي.   [2]

آنچه را هم كه درباره اسلام و پيامبر اسلام گفتي، جاي ب= حث دارد؛ ولي بيا، درباره آن بنا را بر اين بگذاريم، آنچه را عقل سليم و منطق قوي= م ما مي‌پذيرم، ردّ نكنيم  .

من بسياري از باورهاي تو را درباره دين‌داري مردم و سست= ي و خرافه‌‌گرايي آنها قبول دارم و بنابراين ما نبايد اسلام و يا هر دين ديگري را = از آنچه مردم دارند، فرابگيريم. البته محصولات انساني هر ديني هم ارزش و اهميت و = صحت آن دين را تا حدودي آشكار مي‌‌كند. اما در اين زمينه بايد برآيند كلي آنها را = مورد توجه قرار دهيم و مقايسه كنيم  .

آن بخشي از دين كه عين عقل و منطق و وجدان آدمي است، مو= رد پذيرش هر عاقلي است. مثلاً كسي نيست كه عدالت و احسان و امانت و ديگر خوبي‌ها = را دوست نداشته باشد و خوب نداند. لذا من بر اين باورم، بايد تعاليم هر ديني را تا جايي كه با عقل و منطق و فطرت سالم انساني مخالفت ندارد، بپذيريم و اختلافات آ= نها را به پاي اختلاف فرهنگ و آداب و رسوم‌‌‌ها بگذاريم  .

من آنچه را كه توجيه عقلي و منطقي و وجداني ندارد، آداب= و رسوم اقوام مي‌دانم. يك بخشي از اسلام ـ همان طوري كه تو گفتي ـ همان آداب و ر= سوم عرب‌هاست. من نظرم اين است كه آداب و رسوم هر قومي تا جايي كه با عقل و فطرت آ= دمي مخالفت نداشته باشد، پذيرفتني است. چه عرب باشد و چه ايراني و چه اروپايي. اما آنچه كه با عقل و منطق مخالفت داشته باشد، مردود است، از هر قومي كه باشد.&nbs= p;  [3]

من هم مانند تو ظلم به زن و تحقير او را از ناحيه هر آي= ين و رسمي كه باشد، ناپسند مي‌دانم. به نظر من زن‌ها به خدا كه اصل خوبي‌هاست، نزدي= ك‌‌‌ترند؛ چون زن‌ها قلب نازك و عاطفي دارند و هركه قلب نازك و عاطفي داشته باشد، بيش‌‌ت= ر از ظلم و خيانت و دزدي و ديگر بدي‌ها متنفر است و بيش‌تر به عدالت و امانت و صداق= ت و احسان و نيكي به ديگران عشق مي‌ورزد. من آنچه را از تبعيض‌هاي ميان زن و مرد و تحقيرهاي زن كه به نام اسلام مي‌خوانند، قبول ندارم و جزو اسلام نمي‌دانم.&nbs= p;  [4]

خلاصه، من دين را جز عشق نمي‌دانم، عشق به خدا، عشق به = خوب‌ها و خوبي‌ها  .=

<= span dir=3DLTR>----------------------------------------------------------= ----------------------

<= span dir=3DLTR>[1] <= span dir=3DRTL>   بايد توجه داشت كه تعريف كافر مطلق نيست و= آن به اعتبارات گوناگون تعريف‌هاي گوناگوني مي‌پذيرد. كافر به معناي كسي كه نزد خداي حكيم استحقاق مجازات دارد، آن است كه از روي آگاهي و به عمد حقايق را انكار كن= د؛ اما اگر كسي حقايق برايش روشن و مبرهن نشده باشد، كافر خواندن آن نادرست خواهد بود؛ چون خداوند حكيم است و شخص حكيم هرگز شخص جاهل را به سبب جهلش مجازات نمي= ‌كند.

<= span dir=3DLTR>[2] <= span dir=3DRTL>  چنان كه در نامه ديگر آورده‌ام و در پست‌هاي بعدي خوا= هد آمد، به نظر من دين و از جمله دين اسلام مشتمل بر سه بخش است:

الف. بخش فطريات: آموزه‌هاي فطري دين عبارت از آنهايي است كه به عقل قابل درك است؛ نظير حسن عدالت و صداقت و احسان و امانت‌داري و قبح ظلم و دروغ‌گويي و خست و خيانت و مانند آنها. نيز نظير ناظم عاقل داشتن جهان= هستي و مانند آن. از جهت فطري همه‌ انسان‌ها دين‌دار هستند و نظر به اين كه اسلام ن= يز ديني فطري است، همه انسان‌ها في الجمله مسلمان‌اند.

ب. بخش سنت‌ها: آموزه‌هايي كه ريشه در آداب و سنن قومي دارد، مثل= نصف بودن ديه زن، صد شتر بودن ميزان ديه و مانند آنها. انبياء و از جمله پيامبر اسلام= (ص) اين سنت‌هاي عربي  را تا جايي كه با فطرت و عقل مخالفت نداشته، با قدري د= خل و تصرف پذيرفته و به اصطلاح امضاء كرده است. بنابراين هيچ كسي از سنت‌ها و قراردادهاي اجتماعي كه معمولاً مورد قبول و امضاي انبياء بوده است، گريزي ندار= د.

ج. بخش نوآورده‌ها: برخي از آموزه‌ها آنهايي بوده است كه پيامبر اسلام(ص) = از طريق فرو رفتن به حالتي مانند بيهوشي و خلسه به نام وحي دريافت مي‌كرده است؛ مثل در= يافت سوره‌هاي قرآن يا آن اطلاعاتي كه راجع به بهشت و دوزخ از طريق عروج به آسمان روحاني به دست آورده بود.

به اين ترتيب هيچ كسي= نمي‌تواند ادعا كند كه بي‌دين است. چون هيچ كسي گريزي از فطريات و آداب و رسوم اجتماعي&n= bsp; كه نوعاً از سوي انبياء امضا مي شده است، ندارد= .

<= span dir=3DLTR>[3] <= span dir=3DRTL>  بخشي از هر دين الهي از جمله دين اسلام عبارت از امضا= ئيات است؛ يعني عبارت از همان آداب و رسومي است كه در ميان قوم پيامبر اسلام(ص) يعني عرب حجاز رواج داشته و پيامبر(ص) آنها را به جهت آن كه با عقل و فطرت آدمي مخالفت نداشته، پذيرفته و به اصطلاح امضاء كرده است. هر بخشي از دين كه مبناي = عقلي و فطري ندارد، از امضائيات شمرده مي شود و به ذوق و سليقه و شرايط تاريخي= و جغرافيايي و فرهنگي قوم بر مي‌گردد. نماز خواندن به صورت خاص و عربي از آن جمله است.

<= span dir=3DLTR>[4] <= span dir=3DRTL>  بايد در اين زمنيه چند نكته را از نظر دور نداشت:

الف. اصل عدالت بر تم= ام احكام اسلام حكومت مي‌كند و لذا هرگاه اجراي هر حكمي مستلزم ظلم به كسي باشد، = آن حكم اسلامي نخواهد بود و فهم عدل و ظلم نيز به تشخيص وجدان و فطرت سليم انسان‌= ها متكي است.

ب. احكام ثابت اسلام = همان احكام فطري انساني است و احكام غير فطري تا جايي اعتبار دارد كه با احكام فطري= در تعارض نباشد و هرگاه در شرايطي چنين شد، لزوماً بايد تغيير پيدا كند.

ج. برخي از احكام اسل= ام اضطراري و ناشي از شرايط تاريخي و فرهنگي عرب عصر نزول بوده و در شرايط د= يگر قابليت اجرايي ندارد كه برده‌داري و احكام مربوط به آن از آن جمله است<= span dir=3DLTR>.

*= ***

اين دومين پاسخي است = که به نامه آن دختر دانشجوي ايراني مقيم خارج داده‌ام؛ اين پاسخ نيز نظير پاسخ قب= لي با دخل و تصرف اندک و افزودن حاشيه‌ همراه است. گفتني است که مستندسازي اين مط= الب نيز مجال موسعي مي‌خواهد که بايد در فرصت ديگري به آن پرداخت  .

سلام<= /o:p>

من باورم اين است كه بايد براي هركسي كه براي ارزش‌هاي انساني و اخلاقي تلاش كردند، به خصوص آناني كه جان خود را در اين راه فدا كردن= د، احترام بگذاريم؛ حال متعلق به هر قوم و ملتي باشد. ايراني باشد يا عرب، و شرقي باشد يا غربي.   [1]<= /o:p>

به نظر من بايد به همه پيامبران و خيرخواهان بشر كه تلاش كردند، مردم را از خرافه‌ها و آداب و رسوم غير انساني و غير اخلاقي دور كنند، احترام ‌گذارد. احترام من به پيامبران اسلام و زردشت و يهود و مسيحيت و مصلحان بشري مانند امام حسين نيز در همين چارچوب است.

نيز شايسته است، كار پيامبر اسلام را كه به منظور ترويج ارزش‌هاي اخلاقي و برانداختن رسوم بت پرستي و خوردن خون و گوشت مردار و غارت ا= موال مردم و تحقير زنان و يتيمان و بيچارگان تلاش كرد، ستايش ‌‌كنيم.

همين‌طور كار امام حسين را به لحاظ آن كه يك مصلح اجتما= عي بود و تلاش كرد با مفاسد يك حكومت ستمكار مقابله كند تا آنجا كه از جان خود گذ= شت و خانواده اش رنج اسارت را تحمل كردند، شايسته است، ستايش ‌كنيم.

البته آن دسته از باورها و رفتار توده مردم درباره امام حسين و عزداري كه خرافه است، مردود است.

نيز كار عمر اگر به منظور كشورگشايي و به چنگ آوردن ثروت ايرانيان به ايران حمله كرده‌است، تأييد نمي‌شود.   [2]  

همين‌طور افكار آناني كه به نام اسلام زن را تحقير= مي كنند و برده مي‌خواهند و دنبال شهوت‌راني هاي خودشان بوده و هستند، مردود و من= فور است.

پيامبر زردشت و پيروان نكوكار او نيز ارزشمند و در خور ستايش اند. ما شايسته است، به همه كساني كه براي حفظ جان و مال مردم ايران جان دادند و فداكاري كردند، عشق بورزيم. ما بايد هم به خوبي‌ها عشق بورزيم و هم به= خوب‌ها. حال مي‌خواهد آن در هر قومي و در هر جايي باشد.

ما بايد به پيروان هر دين و آييني مادامي كه به ارزش هاي اخلاقي و انساني احترام قائل اند، احترام بگذاريم.   [3]   لازم نيست كه بر د= ين اسلام باشند يا زردشت. آنچه نمي‌توان از آن گذشت باور پيدا كردن به حقايق و حر= مت نهادن به ارزش هاي انساني است. بي ترديد كساني كه حقايق را از روي عمد و آگاهي انكار مي كنند و به ارزش‏هاي انساني و اخلاقي حرمت نمي‏نهند، قابل احترام نيست= ند.

همان طور كه پيش‌تر گفتم، پاره‌اي از احكام اديان اعم از دين اسلام و زردشت و مسيحيت و ساير اديان همان قوانين و رسوم اقوام خودشان است. حكم سنگسار نيز چنين است. اين به قوم عرب تعلق داشته است و به شرايط فرهنگ عرب جاهلي متعلق بوده است. آن چيزي نبوده است كه پيامبر اسلام آن را آورده باشد. ا= لبته اين حكم به خصوص عرب هم تعلق نداشته و در ميان برخي از اقوام ديگر هم بوده است. آنچه كه مسلم است و بر تمام احكام سايه افكن است و بايد حاكم باشد، احكام فطري= و انساني و اخلاقي است. اگر در هر زماني و در هر عصري يك رسم و قانوني پذيرش اجت= ماعي نداشته باشد و عواطف انساني را بربياشوبد، قابليت اجرا ندارد. اين گونه نيست كه اگر حكمي در هزار و چهار صد سال پيش اجرا مي شده و جواب مي داده است، در اين ع= صر نيز جواب بدهد. آناني كه در هر دين و آييني بر ظاهر احكام جمود مي ورزند و به عواطف انساني بي توجه هستند، انديشه درستي ندارند.   [4]

ترديدي نمي‌توان داشت كه باورها و رسومي كه به نام دين = در جامعه حاكم است و با عواطف و ارزش هاي انساني و اخلاقي سازگار نيست، مردود است. تصور من اين است كه خدا همه ما را دوست دارد. اگر دوست نداشت كه خلق نمي = كرد. خدا وقتي ما را دشمن دارد كه به حقايق پشت كنيم و به ارزش هاي اخلاقي پايبند نباشيم.

<= span dir=3DLTR>[1]<= span dir=3DRTL>   پيامبر اسل= ام(ص) با هرگونه نژادپرستي مخالف بود و پاكي از گناه و زشتي را مي‌ستود، از هر قوم و مل= تي كه باشد. چه عرب باشد يا عجم و مي فرمود: شما همگي از آدم و آدم از خاك است و = به خدا سوگند! سياهي حبشي كه خدا را اطاعت كند، بر سيد قرشي كه خدا را معصيت كند، بهتر است و گرامي‌ترين شما پرهيزگارترين شماست(بحار، 7/239).

<= span dir=3DLTR>[2]<= span dir=3DRTL> پنهان نيست كه حكومت ايران در زمان حمله عمر مقبول اير= انيان نبود و از ستم‌گري‌هاي خسرو پرويز به تنگ آمده بودند كه پس از مقاومتي اندك تس= ليم سپاه اسلام شدند. زرتشتيان هم به اين واقعيت معترف‏اند(3D"توضیح:(نبر= د قادسيه).

<= span dir=3DLTR>[3]<= span dir=3DRTL> در قرآن از اهانت كردن و دشنام دادن به بت‌هاي بت‌پرستان ني= ز نهي شده است؛ از آن جهت كه اهانت كردن و دشنام دادن به مقدسات بت‌پرستان موجب مي‌شود كه آنان نيز به مقدسات مسلمانان اهانت كنند و دشنام دهند(انعام، 108).

<= span dir=3DLTR>[4]<= span dir=3DRTL> پيامبر اسلام(ص) رسوم عرب را تا جايي كه با فطريات و اخلاقي= ات انساني مخالفت نداشت، امضاء و تأييد كردند و در عين حال در صدد اصلاح رسوم مخا= لف فطريات و اخلاقيات برآمدند و در اين زمينه نيز عواطف و شرايط روحي عرب عصر نزو= ل را مورد توجه داشتند؛ به همين رو سير اصلاحات نبوي تدريجي بوده است. تحريم شراب ا= ز آن جمله است. شراب يكباره تحريم نشد. در سيزده سال مكي هرگز سخني از تحريم شراب ن= رفت. در دوره مدني ابتدا در حدود سال اول گفته شد، زيان شراب بيش از سود آن است(بقر= ه، 219)، پس از آن در حدود سوم هجرت گفته شد، به هنگامي كه به مسجد مي‌‌آييد و نم= از مي‌خوانيد مست نباشيد(نساء، 43) و سرانجام در حدود سال هفتم هجري گفته شد كه به طور كلي از خوردن شراب بازايستيد(مائده، 91). اين شيوه نبوي بايد در هر عصر و = مصر پياده شود و احكام اسلام متناسب با پذيرش عاطفي و رواني جامعه به اجرا درآيد.<= o:p>

****

= دختر دانشجوي ايراني كه طي چند پست اخير سر سخن را با او آغاز كرده‌ايم، طي ايميلي از من خواسته‌است كه مطلب ذيل را برايش پست كنم. او = اين يادداشت را از سايتي با دخل و تصرف اندك فرستاده است. اگرچه هنوز پا= سخ به تمام موضوعات مطرح شده در نامه قبلي‌اش داده نشده‌، آوردن اين نامه را البت= ه با پاسخي كوتاه مناسب مي‌دانم.

سلام<= o:p>

ايرانيان از بن و ريشه خود آگاه نيستند، = زيرا تازيان و سرسپردگانشان به ما پذيرانده اند:

1. بهترين نوشته قرآن است که همه مردم جه= ان نخواهند توانست حتي يک واژه مانند آن بياورند!<= span lang=3DFA dir=3DLTR style=3D'font-size:14.0pt;font-family:"Arial","sans-ser= if"; color:#993300;mso-bidi-language:FA'>

2. کعبه ستايشگاه است که بايد روزي هفده = بار به سويش خم و راست شويم و ستايشهاي خود را با آه و ناله پيشکش کنيم.

3. همچون بت پرستان سنگ سياه چرکين را بب= وسيم و بر چهره بماليم.

4.  همچون ديوانگان ريگ بيابان را پرتاب کنيم تا آنگاه نام حاجي را بيابيم و سرافراز شويم.

5. سرافرازيمان در آن است که سرمايه خود = را به مکه ببريم و به خورد تازيان دهيم و در مراسم برآمده از دوران جاهليت شرکت ک= نيم.

6. سروري از آن کسي است که سيد باشد و از فرزندان تازيان بشمار آيد.

7. جشنهايمان، زادروزهاي تازيان باشد و سوگواريمان، مرگ روز تازيان باشد.

8. مبدا تاريخ کشورمان گريز محمد از گوشه= اي به گوشه ديگر بيابان عربستان باشد.

9. نام تازيان را بر خود مي گذاريم و با پيشوندهايي همچون غلام، عبد و... خود و فرزندانمان را سرافراز مي دانيم.

10. سخن ستايش آميزمان بايد به زبان عربي باشد و از بامداد تا شامگاه بگوييم الله و اکبر، انشا الله، ماشاالله، الحمدال= له.

11. در مرگ روز تازيان همچون ديوانگان بر= سر و کله مي کوبيم و سينه مي درانيم و آه و ناله و زاري مي کنيم و هاي هاي اشک مي ريزيم.

12. از مردگان تازيان که در زندگي نتوانس= تند جلوي کشته شدن خود و خانواده و يا بيماري، بد بختي يا بيچارگي خودشان را بگيرن= د، براي خود تندرستي و خوشبختي درخواست مي کنيم.

13. براي تازي هاي بيابانگرد، گنبد و بار= گاه مي سازيم و طلا کاري مي کنيم و گل و سبزه مي کاريم.

14. ديگر يادي از سرداران و دلاوران ايرا= ني که براي سرافرازي ايران گام برداشتند و جان داده اند نمي کنيم.

15. آرامگاه کوروش که نخستين پايه گذار آ= زادي بود بايد در بيابانها رها شود و براي تازيان گنبد و بارگاه ساخته شود و دسته د= سته به زيارت بروند و افتخار کنيم که طلبيده شديم.<= span dir=3DLTR style=3D'font-size:14.0pt;font-family:"Arial","sans-serif";color:= #993300'> 

16. براي برآورده شدن آرزوها و آرمانهايم= ان سفره عباس مياندازيم و شبانه روز به نام تازيان سوگند ياد مي کنيم و از آنها با زاري و لابه ياري مي خواهيم.

17. باور کردن داستان ظهور امام زمان، تا= زي ناديده اي که قرار است با گردن زدن و کشتار انسانهاي ناباور، دنيا را پر از عد= ل و داد کند.

بازده اين از خود بيگانگي اين شد که ايرا= ني، ميهن پرستان و جانبازان کشورش را بي ارزش بداند و آنان را نشناسد.

بياييد قدري وسيع تر بيانديشيم.

آنچه به اجمال در پاسخ اين يادداشت مي‌توان گفت، اين است كه:

اولاً، چنان كه كراراً گفته شد، ارزش نه به ايراني بودن است و نه به عرب بودن. قوم‌پرستي و نژادپرستي خود نوعي بت‌پرستي ا= ست و اگر بت‌پرستي بد است كه بد است، قوم‌پرستي و نژادپرستي هم بد است. آنچه ارزش د= ارد، حقايق هستي و فطريات انساني و اخلاقي است.

ثانياً، بايد به خوبان عالم كه مناديان و تابلوي حقايق و ارزش‌‌هاي اخلاقي و انساني بودند، عشق ورزيد و آنان را به طرق مختلف ستايش كرد و يادشان را زنده نگاه داشت. اين اختصاص به قوم و نژاد خاصي ندارد. ساختن گنبد و نهادن نامشان بر روي فرزندان از راه‌هاي يادبود و يادكرد خوبان عالم است. منتها آراستن مقابر و گنبدهاي آنان به گونه‌‌اي كه با زندگي اخلاقي و زاهدانه آنان ناسازگار باشد، قابل دفاع نيست.

ثالثاً، احترام كردن به نمادهاي ملي و مذهب= ي در هر قوم و ملتي هست و هر قومي آنچه را نماد ارزش‌هاست، احترام مي‌گذارد. احترام= به كعبه نيز از آن جمله است. هيچ مسلماني به كعبه و ديگر نمادهاي ارزشي و مذ= هبي به نحو استقلالي احترام نمي‌گذارد تا عنوان بت‌پرستي پيدا كند. مسلمانان از آن= رو به كعبه و مانند آن احترام مي‌‌گذارند كه آنها منسوب به خداست. درست مثل مادري= كه لباس بچه‌اش را به چشم مي‌كشد، به اعتبار اين كه به بچه‌‌اش تعلق دارد. نماز گزاردن مسلمانان به سوي كعبه براي پرستش كعبه نيست؛ بلكه نماد وحدت عبادي مسلم= انان است. خم و راست شدن ما در نماز حاكي از تسليم و سرسپردگي ما در برابر خداوند و شكرگزاري از نعمت‏هاي او به ماست. او كه مظهر همه خوبي هاست و تمام هستي ما از= آن او و به دست اوست.

رابعاً، ريگ پرتاب كردن به جانب شيطان، نماد طرد خواسته‏هاي پست و غير اخلاقي و غير انساني از خود است و اين عين عقلانيت ا= ست. نابخرد آن است كه از خواسته‏هاي پست و غير انساني و غير اخلاقي پيروي كند. صرف سرمايه براي پاك‏سازي روح و روان بهترين‏ سرمايه‏گذاري آدمي است. مناسك حج هريك نماد دلدادگي‏هاي حضرت ابراهيم و خانواده‏اش به ياد خدا، مظهر خوبي‏هاست و هريك تمرين و رياضت نماديني براي تهذيب و پاكي روح انساني است.

خامساً، بي‌ترديد گريه كردن بر افراد مقدس = به اين جهت كه مانند هركسي مرده است، بي‌ارزش است؛ اما گريه كردن به لحاظ اين كه = او مظهر ارزش‌هاي اخلاقي و انساني بوده و از روي ستم كشته شده است، عين ارزش و ار= زش‌مداري است. ما با يادكرد ارزش‌هاي او به واقع ارزش‌هاي اخلاقي و فطري خود را زنده و تقويت مي‌كنيم. گريه بر ارزش‌ها حاكي از اوج تعلق خاطر به ارزش‌هاست و اين هرگز چيز منفي نيست. ضد ارزش آن است كه ما نسبت به ستم‌ها و اعمال غير انساني و غير اخلاقي افراد بي‌تفاوت باشيم.

سادساً، بگذريم از عوام كه از ائمه(ع) و بز= رگان دين جز كرامات و مصايب نمي‏شناسند. اين بزرگان تابلوي اخلاق و خير و خدمت به ب= شريت بودند و احترام به آنان و اسوه قرار دادن سيره و رفتار آنان و مراجعه و تمسك به سخنان آنان ارزشمندترين كاري است كه هركسي مي تواند براي احيا و بقاي ارزش هاي اخلاقي و انساني انجام دهد.

سابعاً، تقاضا قضاي حاجات از ائمه(ع) به نحو استقلالي عين شرك و بت‌پرستي است؛ اما تقاضاي شفاعت و دعا از آنان كه از = خدا براي ما قضاي حاجاتمان را بخواهند، عين توحيد و يكتاپرستي است. حيات آدمي= ان به زندگي دنيا محدود نيست و روح آدمي با مرگ از ميان نمي‏رود؛ بلكه به حياتي ب= رتر راه مي‏يابد. ما مي‏توانيم همچنان كه از زندگان تقاضا كنيم كه برايمان دعا كنن= د، از مردگان نيز مي توانيم تقاضا كنيم كه برايمان دعا كنند.  

ثامناً، اگرچه باور پيدا كردن به امام زمان= (ع) از دشوارترين باورهاي مذهبي است؛ اما بايد دانست كه همه امور عالم به طرق عادي صورت نمي‌گيرد و انكار هر امر غير عادي صحيح نيست؛ چون خوارق عادت نيز از حقايق انكارناپذير اين عالم است و عمر طولاني داشتن از آن جمله است. عمر طولاني داشتن نظاير فراواني داشته است كه عمر نوح(ع) از آن جمله است. حصول صلح و عدالت فراگير در جهان و نبودن ظلم و جنگ در آن، خواست فطري و ذاتي همه مردم عالم است= كه همواره در طول تاريخ به صورت اميد به ظهور منجي بشريت تبلور يافته است. كشتار = بي‌رحمانه كافران از سوي امام زمان(ع) اتهام ناروايي است كه هيچ نقلي آن را تأييد ن= مي‌كند. در اسلام مجوزي وجود ندارد كه كسي به دليل كفر كشته شود.

تاسعاً، قرآن كتابي است كه براي هدايت عرب = حجاز عصر نزول نازل شده و سوره‌هاي قرآن به منزله نسخه‌هايي است كه براي درمان بيما= ري‌هاي اعتقادي و اخلاقي آن مردم نوشته شده است و هر قومي كه به آن بيماري‌ها مبتلا ب= اشد و بخواهد به درمان خود بپردازد، شايسته است، از اين كتاب بهره‌برداري كند.

اعجاز قرآن از اين قرار بود كه شخصي امي مت= ون اعتقادي و اخلاقي مي‌آورد كه به كلي با نحوه سخن گفتن عادي‌اش متفاوت بود و سب= ك و سياق آنها نشان مي‌داد كه سخن خودش نيست و ديگران نيز نمي‌توانستند، مثل آن مت= ون را بياورند.

قرآن به زبان عربي است و از واژگان و تعابير عربي در بيان مقاصدش بهره‌ برده است؛ بنابراين چنين نيست كه نتوان لفظي مانند الفاظ قرآن را آورد. آنچه آوردن مثل آن براي عرب حجاز عصر نزول مشكل بود، يك س= وره از سوره‌هاي قرآن بود كه متضمن پيام اساسي و مهمي براي آنان باشد. =

عاشراً، اكنون واژگان زبان عربي در زبان فا= رسي جزء لاينفك زبان فارسي و جزو زبان فارسي شده و تهي كردن زبان فارسي از واژگان = زبان عربي ممكن نيست. به علاوه زبان براي انتقال پيام است؛ نه وسيله‏اي براي ابراز تعصبات قومي و نژادي. اكنون هيچ زباني سره و خالص نيست. هر زبان پيشرفته اي وا= ژگان فراواني را از ديگر زبان ها وام گرفته و اين نشانه كمال هر زبان است؛ نه نقص آ= ن.

به هر حال، بن و اصل ما ارزش‏هاي اخلاقي و انساني ماست؛ نه گذشته ما به هر حال و شكل. آن بخش از گذشته ما اصل ما را مي س= ازد كه فرهنگ انساني و اخلاقي ما را تشكيل دهد. براي مثال، كاخ‏هاي شاهان اير= اني مظهر چنين فرهنگي نيست؛ بلكه مظهر ستم‏هايي است كه بر كثيري از ايرانيان = رفته است. 

بسياري از افراد از ج= مله همان دختر دانشجوي مقيم خارج خرده مي‌گيرند كه احكام اسلام درباره زنان تحقيرآ= ميز است. براي مثال مي‌گويند: ديه زن نصف مرد است. ارث زن نصف مرد است. شهادت دو زن برابر يك مرد است. مردان سروز زنان اند. اختيار طلاق به دست مرد است. مرد مي‌ت= واند تعدد زوجات اختيار كند. مرد مي‌تواند زنش را بزند و نظاير آنها.

من صرف نظر از پاسخ‌هايي كه ديگران به اين خرده‌گيري‌ها داده‌اند، پاسخ اجمالي خو= د را ذيل عنوان‌هاي ذيل مي‌دهم و پاسخ تفصيلي را به ياري خداوند به پست‌هاي ديگر مح= ول مي‌كنم:

1.  حاكم بودن احكام فطري = بر احكام قومي

چنان كه در پست‌‌هاي = قبل گفته‌ام، احكام دين بر دو بخش است: احكام فطري و احكام قومي.

ا= حكام فطري عبارت از آن احكامي است كه عقل آدمي به آنها حكم مي‌‌كند؛ نظير عدالت بور= زيد. احسان كنيد. محبت كنيد. ظلم نكنيد. دروغ نگوييد و مانند آنها. اصل و بنياد دين همين احكام‌اند و چنانچه ساير احكام با اين احكام فطري مخالفت داشته باشد، جزو= دين نخواهد بود.

ا= حكام قومي عبارت از آن احكامي كه بر اساس قراردادهاي اجتماعي يك قوم جعل مي‌شود و ب= سا از قومي به قومي ديگر و از عصري به عصر ديگر تفاوت داشته باشد. اين احكام لزوم= اً توجيه عقلي ندارد و بسا بنيادي جز ذوق و سليقه نداشته باشد؛ مانند صد شتر بودن= ديه قتل، نصف بودن ديه زن، نصف بودن ارث زن، جواز برده‌داري و خريد و فروش برده و نظاير آنها. اين احكام تا جايي كه با احكام فطري مخالفت نداشته باشند، مورد ام= ضاء و تأييد شارع بوده و گرنه تغيير مي‌كرده و به احكام سازگار با فطرت انساني تبد= ل مي‌يافته است.

چ= نان كه آمد، در دين احكام فطري بر احكام قومي حاكم است و احكام قومي تا جايي از سوي پيامبران امضاء و تأييد مي‌شد كه با فطرت انساني و ارزش‌هاي اخلاقي منافات ندا= شته باشد. براي مثال، اسلام هرگز اجازه نداده است، به زنان ستمي روا داشته شود.

2. قراردادي بودن احك= ام قومي دين

احكام قومي مبناي واق= عي و نفس الامري ندارد. براي مثال ديه برده كه نصف ديه آزاد است، به اين جهت نيست كه برده به لحاظ انسانيت و فطرت انساني پست‌تر از انسان آزاد است؛ زيرا واضح است = كه برده و آزاد از نظر انساني مثل هم‌اند و به همين رو برده مي‌تواند آزاد شود و = از همان حقوقي برخوردار شود كه آزاد برخوردار است. زن هم به لحاظ فطرت انساني هيچ تفاوتي با مرد ندارد تا ارث و ديه او به جهت آن نصف مرد باشد و مرد حق داشته ب= اشد، زنش را بزند.

ا= حكام و قرادادهاي قومي در ميان هر قوم و جامعه‌‌اي برخاسته از آداب و رسوم و فرهنگ و شرايط تاريخي و جغرافيايي آن است و لذا اين احكام از قومي به قوم ديگر و = از عصري به عصر ديگر تفاوت پيدا مي‌كند. نظر به اين كه آداب و رسوم قومي ذاتي و ف= طري نيست و تابع شرايط فرهنگي و تاريخي و جغرافيايي است، با تغيير اين شرايط زمينه تغيير احكام برآمده از آنها نيز فراهم مي‌شود.

ب= راي مثال برده‌داري رسمي بوده است كه در شرايط تاريخي گذشته مجاز بوده است؛ اما در شرايط معاصر هرگز امكان برده‌داري وجود ندارد. شرايط زندگي در دوره معاصر به ق= دري سخت شده است كه مردم حاضر نيستند، تعداد فرزندان خود را بيافزايند، چه رسد به = اين كه افراد ديگري را به عنوان برده نگهداري كنند. بردگان در دوران گذشته زير يك = چادر يا در طويله نيز قابل اسكان بودند؛ اما در شرايط معاصر هرگز چنين چيزي پذيرفتني نيست.

در مورد زنان نيز همين حكم جاري است. اگر در شرايط تاريخي و فرهنگي عرب حجاز عصر = نزول اجازه و اقتضاي برخورداري از برخي از حقوق وجود نداشته و اسلام تسامحاً آنها را پذيرفته، مستلزم اين نيست كه در شرايط معاصر كه زمينه و اقتضاي برخورداري زن از حقوق بيش‌تر وجود دارد، همچنان از آن حقوق محروم باشد.

3. تدريجي بودن اصلاح= ات ديني در ناحيه احكام قومي

شارع در تغيير آن دست= ه از احكام قومي كه با احكام فطري و انساني منافات داشته است، طريق تدريج و تساهل و تسامح را پيشه كرده بود تا از رهگذر آن ظرفيت پذيرش مردم براي تغييرات فراهم گ= ردد. براي مثال شراب را يكباره حرام نكرد. در سيزده سال مكه هرگز از حرمت شراب سخن نرفت. در سال اول هجري تنها گفته شد، زيان شراب از سودش بيش‌تر است. در سال سوم گفته شد، با حالت مستي به مسجد نياييد و به نماز نيايستيد. در سال هفتم گفته ش= د، شراب‌خواري رجس و عملي شيطاني است و لذا از خوردن آن باز ايستيد.

چ= نان كه از ظاهر پاره‌اي از متون ديني بر مي‌‌‌آيد، در اسلام اصل بر برده‌داري نبوده است؛ زيرا يكي از چيزهايي كه مورد توصيه قرار گرفته است، آزادي برده است و كفا= ره برخي از گناهان آزادي برده اعلام شده بود. بنابراين بناي اسلام بر اين بوده اس= ت كه رسم برده‌داري برچيده شود، اما به تدريج و لذا اگر پاره‌اي از احكام برده‌داري= در آيات قرآن و احاديث معصومين(ع) ملاحظه مي‌شود، براي دوران گذار بوده است. برده= ‌داري امري عارضي بر اسلام بوده است؛ نه اين كه اسلام آن را تأسيس كرده باشد.

در خصوص زنان نيز همين سنت جريان دارد و بايد گفت، برخي از احكام قومي مربوط به ز= نان براي دوران گذار بوده و به اين معنا نيست كه در اعصار ديگر لازم باشد، به آن ا= حكام پايبند باشيم و حقوق بيش‌تري براي زنان قائل نشويم. تحقير زنان چيزي نبوده است= كه اسلام آن را تأسيس كرده باشد؛ بلكه در صدد تعظيم زنان برآمده و اگر شرايط قومي= و تاريخي بيش از آنچه تحقق يافته، اجازه نداده است، اين مشكل به اصل اسلام مربوط نيست.

در آداب و رسوم و شرايط تاريخي و جغرافيايي عربستان براي زن منزلتي قائل نبودند و= لذا عرب‌ها اگر صاحب دختر مي‌شدند، احساس شرم مي‌كردند و دختران خود را زنده به گو= ر مي‌نمودند. عرب‌‌ها اساساً در ارث سهمي براي زنان قائل نمي‌شدند. اسلام كه آمد، با اين تحقيرها مبارزه كرد.

4. تفاوت‌هاي جسمي و = روحي زن و مرد

ترديدي نمي‌توان داشت= كه مرد و زن به لحاظ جسمي و روحي با هم تفاوت‌هايي دارند كه اين تفاوت‌ها اقتضا د= ارد، وظايفي متناسب با تفاوت‌ها بر عهده آنان نهاده شود. براي مثال مرد نوعاً به لح= اظ جسمي قوي‌تر از زن و به لحاظ روحي خشن‌تر از اوست. به همين رو جهاد و مقاتله با دشمن از عهده زن برداشته و نفقه زن بر عهده مرد قرار داده شده است. در اسلام ت= فاوت ميان زن و مرد مورد توجه قرار گرفته است؛ اما تبعيض ميان آنان قرار نداده است؛= به اين كه معنا مردان را برتر از زنان جاي داده باشد.

5. بدفهمي آيات و روا= يات مربوط به زنان

بايد توجه داشت كه آي= ات و روايات ناظر به شرايط زمان نزول و صدورش نازل و صادر شده است و بي‌‌توجهي به آن شرايط كه قرائن مقامي فهم آنها به شمار مي‌رود، موجب شده است، آيات و روايات به درستي فهميده نشود. براي مثال آيه تعدد زوجات ناظر به شرايط اضطراري و خاصي بو= ده است و براي همان شرايط جايز است و در غير آن شرايط جوازي ندارد. گفتني است كه = اين آيه در سوره نساء است و اين سوره پس از آني نازل شده بود كه مردان مسلمان در ج= نگ‌هاي بدر و احد كشته شده بودند و زنان بيوه و فرزندان يتيم فراواني حاصل شده بود كه نيازمند سرپرستي و حمايت بودند.

ف= هم صحيح آيات و روايات علاوه بر اين كه در گرو ملاحظه شرايط تاريخي نزول و صدور ا= ست، مستلزم اين است كه همه آنها با هم مورد مطالعه قرار گيرند؛ چرا كه يكي از عوامل بدفهمي آنها برخورد گزينشي با آنهاست.

ا= ينك براي حسن ختام برخي از آياتي را كه در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد، مي= ‌آورم:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات،13)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زن آفريديم و گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را از هم بازشناسيد. گرامي‌ترين شما نزد خدا پرواپيشه‌ترين شماست.

به موجب اين آيه آفرينش زن و مرد لازمه زندگي اجتماعي ب= وده و يكي بر ديگري به جهت آفرينش نزد خدا برتري ندارد و برتري آنان از لحاظ پاكي = از گناه است.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّ= هُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (نحل،97)؛ هر زن و مرد مؤمني عمل صالح انجام دهد، در روز بازپسين زندگاني پاكي خواه= يم داد و نيكوتر از كاري كه انجام داده، پاداش خواهيم داد.

در اين آيه نيز ملاك برتري زن و مرد ايمان و عمل صالح دانسته شده است.

إِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِني= نَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَريقِ (بروج،10)؛ كساني كه مردان و زنان مؤمن را بيازارند و توبه نكنند، عذاب دوزخ و سوزان براي آنان است= .

وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ= وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْ= ماً مُبيناً (احزاب، 58)؛ كساني كه مردان و زنان مؤمن را بيازارند، بدون اين كه عمل ناشايستي انجام داده باشند، مرتكب بهتان و = گناه آشكاري شده‌اند.

به موجب اين دو آيه آزردن و ستم كردن بر زنان مستوجب مج= ازت الهي و آتش دوزخ است.

ب= ه هر حال اگر پيامبر اسلام(ص) در اين دوره مبعوث مي‌شد، بعيد مي‌نمود، احكامي تأسيس= كند كه به موجب آنها براي زن حقوقي نصف مرد مقرر شده باشد؛ چون مقتضيات امروزي چنين احكامي را بر نمي‌تابد. اين نشان مي‌‌دهد كه احكام مورد بحث متناسب با شرايط تاريخي و فرهنگي عرب حجاز در عصر نزول بوده است و پيامبر اسلام(ص) آنها را به = جهت آن كه از رهگذر آنها تقريباً به زنان ستمي روا نمي‌رفته و شرايط آن زمان هم بي= ش از آن را پذيرا نبوده است، امضاء و مقرر كرده است.

پ= نهان نيست كه احكامي نظير ديه و ارث زنان و تعدد زوجات و مانند آنها همه روزه مبتلا= به نيست و هر از چندگاهي براي برخي از افراد پيش مي‌‌آيد. اين در حالي است كه در = امور روزمره جانب زنان گرفته شده است. نفقه زن كه بر عهده مرد است، هر روزه است و ح= تي زن مي‌تواند از مرد براي كار خانه مزد طلب كند و اين نيز امري هر روزه است. زن= ان به موجب اين حقوقي كه در اسلام برايشان مقرر شده، اگر بخواهند مي‌توانند بر ضد مردان سوء استفاده كنند.

****

چنان كه در پست قبل گفته شد، نصف كردن حقوق= زن در پاره‌اي از موارد مثل ديه، ارث و شهادت و اختصاص برخي از حقوق به مردان و م= حرم كردن زنان از آنها خاستگاه فطري ندارد و به تفاوت خلقت و شخصيت‌ مرد و زن بر ن= مي‌گردد؛ بلكه خاستگاه تاريخي و جغرافيايي دارد و به تفاوت فرهنگي و آداب و رسوم اقوام = برمي‌گردد. در گذشته در بسياري از اقوام حتي در ميان اروپايياني كه امروزه پرچم‌دار فمنيس= م و طرف‌داري از حقوق زنان هستند، براي زن چندان حقوقي قائل نبودند و آنان را از پ= اره‌اي از حقوق محروم مي‌‌كردند.

حال سؤال= اتي چند در اين زمينه مطرح است كه شايسته است، به آنها پاسخ داده شود؛ نظير اين كه: آيا اين تفاوت‌ها در حقوق زن و مرد حاكي از تبعيض ميان زن و مرد است؟ آيا بردا= شتن اين تفاوت‌ها به معناي مخالفت با دين و تعطيلي احكام آن و بدعت پديد آوردن در = آن است؟ آيا تغيير در اين احكام به تغيير ساير احكام و به طور كلي كنار نهادن دين منجر نمي‌شود؟ آيا اساساً علت تأسيس يا امضاي احكام دين از سوي بشر قابل درك ا= ست تا از رهگذر آن بتواند به تغيير آنها روي بياورد؟

من اينك = به اجمال به منظور پاسخ‌گويي به اين سؤالات نكات ذيل را مي‌آورم:

1. تفاوت يا تبعيض در حقوق زن و مرد

نظر مشهور بر اين است كه اسلام در حقوق زن و مرد تفاوت قائل شده است؛ نه تبعيض. اگر ديه و ارث او نصف است، به جاي آن به زن= مهر و نفقه و دستمزد به ازاي زحماتي كه در خانه بر عهده دارد، تعلق مي‌گيرد؛ به عل= اوه، ديه و ارثي كه مرد دوبرابر زن مي‌گيرد، باز به مصرف زن مي‌رسد. اگر شهادت زن ن= صف مرد است، به لحاظ روحيه لطيفي است كه زن دارد و اين روحيه، بسا منجر به ك= تمان شهادت به نفع ستمكار شود. به طور طبيعي اگر بناي بر تساوي زن و مرد در ديه و ا= رث باشد، بايد پرداخت مهر و نفقه و دستمزد نيز از عهده مرد برداشته شود.

اما من معتقدم، نصف كردن ديه و ارث زن، ناشي از تبعيضي بوده است كه قبل از اسلام در م= يان عرب‌ها ميان زن و مرد وجود داشته است و اسلام كه آمد، كوشيد، حتي الامكان جلوي تبعيض و ستم بر زن را بگيرد و اگر هم در مواردي اين تفاوت‌ها را نظير موارد مو= رد اشاره، پذيرفته است، به لحاظ آن است كه از سوي ديگر، وظايفي را بر عهده مرد گذ= اشته است، نظير مهر و نفقه و دستمزد، و در هر حال، اسلام تأكيد كرد كه با زنان خوش‌= رفتاري شود و از ستم بر زنان خودداري گردد. براي آنان حق مالكيت قائل شد و بهره‌بردار= ي از اموال آنان را بدون اذنشان ناروا شمرد. برخي از آياتي كه مؤيد اين مفاهيم است،= به اين قرار است:

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً (نساء، 1)؛ اي مردم= ، از (نافرماني) پروردگارتان بترسيد؛ آن كه شما را از يك نفر(آدم) آفريد و همسرش را= از جنس او قرار داد و از آن دو، مردان و زنان فراواني را پديد آورد. از (نافرماني) خدايى كه به نام او از يكديگر تقاضا(ي مال) مى‏كنيد و (ستم به) خويشان بترسيد؛ زيرا خداوند مراقب شماست‏.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً * وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُو= نَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (نساء، 19-20)؛ اى مؤمنان براى شما حلال نيست كه زنان را (طبق رسم جاه= لي) بر خلاف ميلشان به ارث بگيريد. آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه = را به آنها داده‏ايد، پس بگيريد، مگر اين كه آشكارا كار ناشايست انجام دهند. با آ= نها به نيكي رفتار كنيد و اگر آنها را دوست نداشتيد، (به آنان ستم نكنيد؛ بدانيد ك= ه) چه بسا چيزى را دوست نداريد، ولى خداوند در آن نيكى فراوان قرار داده باشد. اگر خواستيد زن ديگرى به جاى همسر خود اختيار كنيد و مال فراوانى به او داده‏ايد، = چيزى از او نگيريد، آيا براى باز پس گرفتن آن به تهمت متوسل مى‏شويد؟ اين گناه آشكا= رى است.

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْن= َ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً (نساء، 32)؛ مالي را كه خدا به ديگري بيش از شما داده، تمنا نكنيد. مردان از آنچه خود كسب كردند، نصيب دارند و زنان نيز از آنچه خود = كسب كرده‌اند، نصيب دارند. شما از خدا طلب مال كنيد. خدا بر هر چيزي آگاه است.

2. عقلائي بودن اقتباس آداب و رسوم قومي

چنان كه آمد، احكامي كه منشأ فطري ندارند، = مثل نصف بودن ديه و ارث، احكام قومي ناميده مي‌شوند و برآمده از آداب و رسوم = عربي عصر پيامبر اسلام(ص) است و همان‌طور كه ما آداب و رسوم را از هر قومي مي‌گيريم= و آن را عقلائي مي‌دانيم، گرفتن اين احكام از اعراب عقلائي تلقي مي‌شود. ما ايراني‏ها در گذشته، لباس‌هاي بلندي به نا قبا مي‌پوشيديم و كلاه نمدي بر سر م= ي‌‌گذاشتيم؛ اما به تدريج آن لباس‌ و كلاه را وانهاديم و كت و شلواري شديم. بنابراين نمي‌ت= وان ايرادي گرفت كه پاره‌اي از احكام اسلام عربي و متعلق به عرب عصر پيامبر اسلام(= ص) است. ايراد در جايي وارد است كه احكامي در عصر حاضر قابليت اجرا نداشته باشد؛ = مثل اين حكم قرآن كه براي جنگ با دشمن، اسب آماده كنيد. بديهي است كه امروزه، اسب = براي جنگيدن با دشمن كارآيي ندارد و آن متعلق به عصر پيامبر اسلام(ص) بود كه اسب به= ترين مركب جنگي به شمار مي‌رفت.

در مورد احكام ويژه زنان مثل نصف بودن ديه و ارث نيز در موردي كه اجراي آنها موجب بي‌ع= دالتي شود، بايد تغيير كند؛ چنان كه در خصوص ديه تصادفات مصوب شده است، ديه زن و ذمي= (اهل كتاب) با مرد مسلمان برابر است و راه توجيه آن را گفته‌اند كه آن از باب تراضي= و توافق مؤسسات بيمه و بيمه‌گذران است. منتها در اينجا دوگانگي در اجراي ديه مشكل جديدي است. چه فرق مي‌كند كه يك زن در تصادف ماشين كشته شود يا از بام پرت شود= . مي‌توان بيمه شخص ثالث را از تصادفات رانندگي به ديگر موارد هم تعميم داد و در همه موا= رد حكم واحدي را به اجرا گذاشت.

3. قابل درك بودن علل احكام

نظر مشهور بر اين است كه علت هر حكم شرعي م= ثل نصف بودن ديه و ارث زن براي ما روشن نيست و در عين حال دست به توجيه مي‌برند و= مي‌گويند، علت آن اين است كه زن نان‌‌آور خانه نيست و نان‌‌آوري خانه بر عهده مرد است. ديدگاه مشهور اين است كه اگر در آيات و روايات به علت حكمي تصريح شده باشد، مي= ‌توان به آن استناد كرد و بر اساس آن به تغيير حكم به اقتضاي تغيير شرايط روي آورد؛ = اما اگر تصريحي نشده باشد، عقل ما قادر به استنباط علت حكم شرعي نيست و آن رازي ال= هي است و بشر قدرت درك آن را ندارد؛ اما من معتقدم، امروزه راز‌آلود خواندن احكام= و مناسك دين و احمق خواندن مردم نسبت به آن، بدترين دفاع از احكام دين است. دين و شريعتي كه عقلاني و عقلايي نباشد، به درد مقلدان و متعبدان چشم و گوش بسته مي‌= خورد؛ نه به درد جوانان فرهيخته و دانش‌آموخته كه مي‌خواهند تمام راز و رمزها را كشف كنند و فضاي اينترنت، جهان را چون دهكده‌‌اي براي آنان كرده است.

اساساً، احكام دين راز‌آلود نيست؛ زيرا آنها يا فطريات‌اند، نظير عدالت بوزيد و احسان = كنيد كه همه با عقل فطري خود، حسن و درستي آنها را درك مي‌كنند؛ يا قوميات است، نظير اسب آماده كنيد و هفت بار دور خانه خدا بچرخيد كه صرف قرارداد و آداب و رسوم ع= رب عصر پيامبر(ص) و قبل از آن است. اين احكام چيزهايي نيستند كه از آسمان آمده و = به زور بر مردم تحميل شده باشند، بدون اين كه به راز و رمز آنها آگاه باشند. اين احكام جعل بشر است و خود بشر آنها را بنيان نهاده است؛ حال چگونه خود به راز و= رمز آنها آگاه نيست؟ خاستگاه و راز و رمز آنها عبارت از همان آداب و رسوم عرب است و پيامبر اسلام(ص) اين آداب و رسوم را تا جايي كه با فطريات مخالفت نداشته، امضا= ء و تأييد كرده است. اندكي توجه به شرايط تاريخي و جغرافيايي و فرهنگي آن عصر كافي= است كه خاستگاه اين آداب و رسوم شناخته شود.

4. مذموم بودن بدعت در دين

ترديدي نمي‌توان داشت كه پيامبر اسلام(ص) آ= داب و رسوم عرب عصر خود را در مواردي كه مخالفت با فطرت نداشته، امضاء كرده است و = اگر آن بزرگوار در قوم ديگري يا در عصر ديگري هم مبعوث مي‌شد، آداب و رسوم همان قو= م و عصر را امضاء و تأييد مي‌كرد و لو آن كه آن آداب و رسوم با آداب و رسوم ع= رب عصر خودش متفاوت بوده باشد؛ چنان كه پيامبران گذشته، هركدام كه در ميان قومش م= بعوث شد، همان آداب و رسوم آنان را امضاء و تأييد كرد. روز عبادت قرار دادن شنبه و = قبله ساختن خانه در يهود از آن جمله است.

بنابراين= با تغيير احكام قومي دين، بنيان دين بر نمي‌افتد. اصل و بنيان دين، همان فطريات ا= ست كه هرگز قابل زوال نيست؛ چنان كه خداي تعالي خطاب به پيامبر اسلام(ص) فرمود:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النّ= َاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (روم،30)؛ رويت را حق‌گرايانه به جانب دين برپا دار. آفرينش خدا = كه مردم را بر آن آفريد. هيچ تبديلي در آفرينش خدا رخ نمي‌دهد. آن دين پايدار است= .

منتها اي= ن به اين معنا نيست كه تغيير همه احكام قومي روا باشد. اگر بناي بر اين شود كه همه احكام قومي به صرف اين كه به عرب عصر پيامبر(ص) تعلق دارد، تغيير كند، هرج و م= رج فراوان در احكام و مناسك ديني پديد مي‌آيد. براي مثال، اگر هركسي نمازش را به = زبان خود بخواند، آشكار است كه چه آشفته‌‌بازاري پديد خواهد امد. البته در نماز مست= حبي كه به جماعت خوانده نمي‌شود، اشكالي ندارد كه هركسي آن را به زبان خودش بخواند؛ اما در نماز واجب كه به جماعت خواندن آن سنت و مورد تأكيد است، اگر هركسي به ز= باني بخواند، به وضوح، مشكلات فراواني را به همراه خواهد داشت. خلاصه آن كه اصل عقلي قبح هرج و مرج اقتضا مي‌كند، در احكام و مناسك ديني تغيير و اختلافي پديد نياي= د.

5. پرهيز از جمود در احكام دين

دين بايد در هر زماني بتواند نيازهاي معنوي= و اخلاقي انسان‌ها را پاسخ دهد و لذا بايد آموزه‌ها و احكام آن به گونه‌اي عرضه = شود كه مطابق مقتضايات و نيازهاي عصري باشد. هر زمان بايد تقرير و قرائت و تفسير ج= ديدي موافق نيازهاي متغير انسان‌ها و جوامع به دست داد. اگر در روزگاري خون و شطرنج= و مجسمه و موسيقي به اقتضاي شرايط عصر خودش حرام بود، نمي‌توان بر گذشته باقي ما= ند و بر احكام گذشته جمود ورزيد و شرايط و مقتضيات جديد را ناديده گرفت. بايد با درك علت و مناط احكام به تغيير احكام و مناسب‌سازي آنها متناسب با شرايط عصري دست = زد. نمي‌توان، همان‌طور كه در گذشته برده‌داري جايز بوده است، در اين روزگار نيز ت= جويز شود. جامد بودن دين، آن را افيون ملت‌ها مي‌سازد و از رشد و تعالي باز مي‌دارد= .

هر پيامب= ري هم كه در هر عصري مي‌‌‌آمده است، با شرايط و مقتضيات متطور و متحول عصر خودش همراهي مي‌كرده است. نسخ ميان ديني و درون ديني چيزي جز همراهي دين با مقتضيات= و شرايط متحول عصري نيست. اساساً فلسفه نسخ عبارت است از تغيير احكام به اقتضاي تغيير مصالح و مقتضيات، و بي ترديد مصالح و مقتضيات هم ثابت نيست و تغيير آنها= به عصر پيامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراين نسخ امري ساري و جاري است و امروز= ه هم بايد شاهد تغيير احكامي باشيم كه شرايط و مقتضياتش را از دست داده اند. مرحوم = آيت الله معرفت، نظريه‌اي به نام «نسخ مشروط» به دست داده است كه به موجب آن، هر ح= كمي كه منسوخ شده است، چنانچه باز شرايط مربوط به آن حكم برگردد، حكم مربوط نيز اح= يا مي‌شود. بايد افزود كه اساساً هر حكمي كه در اسلام منسوخ شده، بر اثر تغيير شرايط و مقتضيات بوده است و تمام نسخ‌ها نسخ مشروط است. به نظر مي‌رسد، ا= ين كه علماي ما ميان مقوله نسخ و مقولاتي چون احكام متغير و احكام ثانويه و اضظرا= ري تفاوت قائل شده‌اند، توجيه معقولي ندارد و اساساً نسخ چيزي جز همين‌ها نيست.

راه گريز= از جمود در دين و موافق سازي دين با شرايط و مقتضايات عصري، عقلاني كردن دين و استنباط علل و مناطات احكام به وسيله عقل است. ما مي‌توانيم، با الغاي خصوصيات قومي احكام و با نظر به احكام فطري و عقلي به استنباط علل و مناطات احكام دست = پيدا كنيم و احكام ديني را روزآمد سازيم.

*= ***

برخي دين را امري فرد= ي و خصوصي و آخرتي برشمرده و لذا حضور آن را در اجتماع و دولت انحراف دين از مسير = خود تلقي كرده‌اند. عواملي كه آنان را به اين نظريه كشانده است، عبارت از اين است = كه احكام منسوب به دين به نحوي با تمايلات گروه‌هايي به حق و يا به ناحق مخالفت ك= رده است. به حق آنجايي بوده است كه متوليان دين با استناد به آموزه‌هاي ديني با حك= ومت‌هاي جور مقابله كرده‌اند و به ناحق آنجايي كه متوليان دين بر اثر فهم نادرستي كه از آموزه‌هاي ديني داشته‌اند، جلوي پيش‌رفت علمي و اجتماعي را گرفته‌اند؛ نظير مو= اردي كه كليسا دانشمندان را بر اثر اظهار نظرهاي خلاف آيات كتب مقدس به اعدام و زند= ان محكوم مي‌كردند    .

ل= ذا به طور عمده پس از رنسانس يعني انقلاب علمي و رويكرد به علوم بشري و تجربي ساز جدايي دين از سياست و دولت نواخته شد. ما اينك براي تحليل اين مسئله و به دست = دادن راه حل نكات ذيل را مي‌‌آوريم:

1.   فراگير بودن آموزه‌هاي ديني

آموزه‌هاي ديني تنها = به خلوت مردم و درون خانه‌هاي آنها منحصر نيست؛ بلكه به همه جوانب زندگي آنان اعم= از خلوت و جلوت سر و كار دارد. دين تنها به نماز و روزه و نظاير آن محدود نيست تا بتوان در خانه‌ يا مسجد به آنها پرداخت. دين روابط ميان انسان‌ها را هم تعريف = كرده است و از انسان‌ها خواسته است، نسبت به ظلم ظالمان و فقر فقيران و مانند آنها = ساكت ننشينند. عدالت ورزي و ستم‌ستيزي و احسان به ديگران از مقولاتي است كه حتي نياز است، براي تحقق آنها به تشكيل حكومت روي آورد. بنابراين دين امري فردي و خصوصي و آخرتي نيست<= span dir=3DLTR>.

2. امضاي قوميات از س= وي دين

دين انبياء را حجت ظا= هري و عقل را حجت باطني معرفي كرده‌است. بنابراين بنيان دين بر احتجاج و استدلال ا= ست؛ نه راز و رمز. براين اساس آموزه‌‌هاي اصيل دين الهي با عقل و فطرت و سيره عقلاء مخالفت ندارد.

د= ين به مفهوم اصيلي الهي‌اش چيزي تحميلي و آسماني و رمز‌آلود و بيگانه با عقل و فط= رت و سيره عقلاء نيست. تقريباً انبياء نيامدند كه معارف جديدي را به بشر بياموزاند؛ بلكه آمدند كه همان ادراكات فطري و عقلي بشر را زنده كنند و برانگيزند. آنان ب= راي روابط ميان انسان‌ها تعريف جديدي به دست ندادند؛ بلكه همان آداب و رسوم ميان قومشان را امضاء و تأييد كرده‌اند، مگر در مواردي كه تعارض آشكاري با فطريات و عقليات بشري داشته است.

ب= نابراين، قوميات جامعه جزء ذات دين نيست و با تغيير آنها ضرري به دين وارد نمي‌شود. چنان نيست كه اگر بشر در روزگاري رسم برده‌داري را بر انداخت و به احكام مربوط به ب= رده‌داري عمل نكرد، به دين خللي وارد شده باشد. نيز چنان نيست كه اگر در روزگاري اسب كا= ركرد نظامي نداشت و ما به حكم قرآن مبني بر تهيه اسب براي جنگ با دشمن عمل نكرديم، = حكم قرآن و دين زمين مانده باشد.

ا= حكام قومي دين برآمده از مقتضيات اجتماعي قوم پيامبري است كه در ميانشان مبعوث شده = است و لذا اگر در مواردي مقتضيات اجتماعي آن قوم در اقوام يا اعصار ديگر متفاوت بو= د، ناگزير بايد احكام مربوط نيز متفاوت باشد. البته تا جايي كه مشكل جدّي در اقتب= اس فرهنگي قوميات عرب براي ساير اقوام وجود نداشته باشد، ضرورت دارد، به منظور جلوگيري از هرج و مرج ديني، همان قوميات از سوي اقوام ديگر پذيرفته شود.<= /o:p>

3. دين پشتوانه قوي ا= رزش‌هاي اخلاقي و انساني

ترديدي نيست كه آموزه= ‌هاي ديني نظير اعتقاد به خدا و قيامت و سيره انبياء و اولياء پشتوانه نيرومندي براي اخلاقي كردن جامعه است و اگر آنها به كناري نهاده شود، چيز ديگري جانشين مناسبي براي آنها نخواهد بود<= span dir=3DLTR>.

ب= ي‌شك قدرت اعم از سياسي و اقتصادي فسادآور است و اگر لجامي مانند دين بر آن نهاده ن= شود، به درستي مهار نخواهد شد. دين بر قلب و دل آدميان حكومت مي‌كند و آنان را وامي= ‌دارد كه حتي در خلوت و دور از چشم مردم و قانون نيز به حقوق انسان‌ها تعدّي نكنند.

4. پرهيز از سوء استف= اده از دين

البته پنهان نيست كه = دين مانند هر ابزار ديگري چنانچه در دست نااهلان و متحجران بيافتد، مورد سوء استفا= ده واقع خواهد شد. هرچه اينان بيش‌تر قدرت بگيرند، از دين استفاده ابزاري بيش‌تري خواهند كرد. خود را اصل دين تلقي خواهند كرد و قرائتي خاصي را از دين كه موافق طبقه حاكمه است، به عنوان قرائت رسمي و اصيل معرفي خواهند كرد و هر قرائت ديگر= ي را سركوب خواهند نمود<= span dir=3DLTR>.

به نام دين امتيازات خاصي را براي خود قرار مي‌‌دهند و نوعي تبعيض طبقاتي را پديد= مي‌‌آورند. براي خود چنان قداستي مي‌تراشند كه ديگر نقد عملكرد آنان از سوي مردم ممكن نخواهد شد.

ت= رديدي نيست كه اينها آفات بزرگي است كه در حضور دين در سياست و دولت پديد مي‌آيد؛ اما آيا چاره كار اين است كه تحت عنوان خصوصي سازي دين و جدايي دين از دولت و سياس= ت، دامن دين را از صحنه اجتماع و سياست برچينيم؟

5. پرهيز از رسمي كردن قرائت خاصي از دين

اگر فهم نادرست از دي= ن به عنوان تفسير و قرائت رسمي دين تلقي مي‌شود و به استناد با آن سوء استفاده‌اي ص= ورت مي‌گيرد، راه حل اين است كه مطالعات ديني مردم افزايش يابد و آن به گروه خاصي منحصر نشود. همچنان كه هرچه آگاهي‌هاي سياسي مردم افزايش يابد، خود مردم حافظ = پاكي سياست خواهند بود، هرچه نيز آگاه‌هاي مذهبي مردم گسترش يابد، امكان سوء استفاده افراد خاصي را از دين از ميان مي‌برد.

ا= هتمام به كرسي هاي نظريه پردازي و ايجاد تضارب آراء در انديشه‌‌هاي ديني كه مورد توجه فضلاي حوزه علميه و مورد تأكيد مقام معظم رهبري قرار گرفته است، جلوي تحجر و ر= سمي شدن قرائت خاصي از دين را خواهد گرفت.

6. دروني كردن آموزه‌= ‌هاي ديني

مادامي كه دين شكل عق= لاني به خود نگرفته و به درون قلب انسان‌ها راه نيافته باشد، ابزاري براي سركوب و ت= جاوز به حقوق مردم يا استحمار و حماقت پروري و خرافه پرستي خواهد بود.

د= ين بايد هم عقل آدميان را اشباع كند و هم قلب آنان را. جمودورزي بر احكامي كه به گذشته تعلق داشته و همراه نساختن دين با نيازها و مقتضيات عصري موجبات دين‌گري= زي مردم را فراهم خواهد كرد. نيز جمودورزي بر ظواهر احكام و رسوخ نيافتن دين به د= رون قلب‌ها، حاصلي جز درويي و نفاق و ظاهرسازي ندارد. بايد مردم را عاشق خدا كرد تا آموزه‌هاي ديني به درون قلب‌ها راه يابد و ظاهر و باطن آنان را يكي سازد و اخل= اص پديد آورد. عشق به خدا نيز با گريه به ياد خدا حاصل مي‌شود.=

****

= از ديرباز دو گروه بر سر عقل كوفته‌اند: اخباري‌مسلكان و صوفي‌مآبان. اين دو گروه در ناتواني عقل اشتراك نظر دارند: يكي در ناتواني فهم شريعت و ديگري در ناتواني فهم طريقت. يكي بر تعبّد بدون تعقل پاي مي‌فشارد و د= يگري بر ارادت بي‌تعقل.
هر دو مي‌كوشند، دين يا طريقت را امري مرموز و نامعقول معرفي كنند و هركه را كه بخواهد، در فلسفه و چرايي احكام و دستورهاي آنها بيانديشد، با تيغ تكفير و تفس= يق و بدعت و مانند آن نابود كنند.

= در اين زمينه سخن بسيار است و در اينجا ما ناگزير از گز= ينش برخي از مباحث هستيم و لذا سخن را به سركوبي عقل از سوي اخباري‌مسلك‌ها محدود = مي‌كنيم.

= اخباري مسلكان  علت و چرايي احكام دين را خارج از = فهم عقل مي‏خوانند و مردم را مكلف مي‌شمارند كه كوركورانه و صرف نظر از چرايي احكام به احكام دين پاي‌بند باشند؛ حال آن كه نه خصلت دين چنين است= كه تدبّّر در چرايي و فلسفه احكام را نهي كند و اطاعت كوركورانه و تعبّد بدون تعق= ل را بخواهد و نه چنين ديني نزد اهل فكر مقبوليت پيدا مي‌كند.

= 1. عاقلانه بودن دين

= دين چه به لحاظ نظري و چه به لحاظ عملي با عقل پشتيباني= مي‌شود.

= خداوند در ناحيه عقل نظري انسان‌ها را در شناخت خود و ج= هان بازپسين به عقل ارجاع مي‌هد و مي‌فرمايد، با انديشه در نشانه‌هاي من در آسمان و زمين به وجود من پي‌ببريد و از قدرت من در رويش مكرر نباتات زنده‌شدن مجدد انس= ان‌ها را باور كنيد.

= نيز خداوند در ناحيه عقل عملي وقتي كه احكامي را صادر م= ي‌فرمايد، به علت و فلسفه آن نيز توجه مي‌دهد. براي مثال اگر مي‌فرمايد: نماز بخوانيد، م= ي‌افزايد كه نماز شما را از فحشاء و منكر حفظ مي‌كند.

= 2. حاكميت عقل بر دين

= خدا در رأس عقلاي عالم است و هر حكمي كه صادر فرموده، عاقلانه است و به همين رو گفته‌اند: كلما حكم به الشرع حكم به العقل: هرچه را كه شرع به آن حكم كند، عقل به آن حكم مي‌كند. از اين رو پذيرفته نيست، حكمي از احكام دين با حكم عقل و سيره عقلاء مخالفت داشته باشد.

= منتها پنهان نماند كه احكام دين دو دسته اند: احكام فطر= ي و عقلي و احكام اعتباري و قراردادي. احكام كلي دين مثل راست بگوييد و عدالت بورز= يد، عقلي و فطري است و عقل و فطرت آدمي به آن حكم مي‌كند. احكام جزئي دين مثل قطع = دست دزد و نصف بودن ديه زن ناشي از شرايط تاريخي و جغرافيايي پيدايش دين اسلام بوده است. اين احكام را بشر قرار داده و يك سنت بشري بوده است كه خداوند آنها = را امضاء كرده است. منتها اين احكام تاريخي و جغرافيايي نيز نبايد با حكم عقل و ع= قلاء مخالفت داشته باشد. براي مثال نصف بودن ديه زن در شرايط عصر نزول كه براي زن ا= رزشي قائل نبودند، قانوني عادلانه و عاقلانه بود. اما همين در شرايطي كه موجب ظلم ب= ه زن باشد، قابليت اجرا ندارد. به همين رو در سال‌هاي پيش در موردي كه چنين بود، همسان مرد با زن رفتار شد. قضيه از اين قرار بود كه مردي زني را كشته بود و در حالي كه خانواده زن حق قصاص داشت، از پرداخت نصف ديه مرد عاجز بود؛ ل= ذا مقرر شد، نصف ديه مرد از بيت المال پرداخت شود و مرد قصاص گردد.

= 3. عاقلانه نبودن بدعت

= بدعت يا نوآوري در دين عاقلانه نيست. نوآوري در دين يا = در ناحيه احكام عقلي و فطري است كه در اين صورت به معناي مخالفت با عقل و فطرت اس= ت و يا در ناحيه احكام اعتباري و قراردادي است كه مستلزم برهم زدن سنت‌هاي جاافتاده اجتماعي و ايجاد بي‌ثباتي و هرج و مرج در دين مي‌شود و اين با عقل ناسازگ= ار است. عقل لزوماً حكم نمي‌كند كه مثلاً بايد عبادت به زبان عربي باشد و براي مث= ال نماز به عربي خوانده شود؛ اما حكم مي‏كند كه وحدت ستودني است و هرج و مرج زشت.= اگر چنين شود كه هركسي به زبان خودش نماز بخواند، ديگر وحدت و اشتراكي در ميان متد= ينان وجود نخواهد داشت و اگر نظير آن در دين گسترش پيدا كند، چيزي به نام دين باقي نخواهد ماند. بنابراين حفظ سنت‏ها و جلوگيري از بدعت‏ها حكم عقل است.

= اگر ائمه(ع) در اين موارد فرموده‌اند كه دين با عقل درست نمي‌آيد، به اين معنا نيست كه خلاف عقل است؛ بلكه به اين معناست= كه آن از قبيل نوع لباس پوشيدن اقوام و رانندگي از سمت راست خيابان در بسياري از كشورهاست كه توجيه عقلي ندارد. اين‏ها صرفاً قراردادهايي است كه بر اساس = ذوق و سليقه توسط بشر وضع شده است  و خداوند آنها را تا جايي كه با فطرت و عقل ناسازگاري نداشته باشد، امضاء و تأييد كرده است.

= 4. فهم‌پذير بودن فلسفه احكام

= برخي كوشيده‌اند، ميان فلسفه و علت احكام شرعي تفاوت قا= ئل شوند و بگويند كه ما قادر به درك علت و چرايي تشريع احكام دين نيستيم؛ لذا بايد بدون چون و چرا و بدون توجه به علت احكام به آنها عمل كنيم؛ حال آن كه چنين نيست.  اگر در روايات ائمه(ع) قياس فقهي مردود دانسته شده است،= به لحاظ غير عاقلانه بودن آن است؛ نه به اين جهت است كه دين با عقل درست درنمي‌آي= د. مواردي از قياساتي كه از سوي ائمه(ع) مردود اعلام شده است يا از قبيل تمثيل من= طقي است كه صورت استدلالي معتبري ندارد و يا از مواد ظني و غير معتبر استفاده شده = است. اگر قياس بر اساس علت منصوص و مصرح در آيات و روايات باشد يا بر اساس علتي باش= د كه با مطالعه بستر تاريخي پيدايش احكام كشف شود و به طريق منطقي سبر و تقسيم به د= ست آيد، كاملاً معتبر و حجت است.

= چنان كه اشاره شد، احكام كلي دين همان احكام فطري و عقلي بشري است. دين مي‌گويد، عدالت بورزيد، عقل هم همين را مي‌گويد. دين مي‌گويد، د= روغ نگوييد، عقل هم همين را بيان مي‌كند.
احكام جزئي دين نيز با قدري تعقل مطابق عقل به نظر خواهد آمد. چنانچه احكام جز= ئي در بستر تاريخي خودش مطالعه شود و سبر و تقسيم منطقي درباره آنها اعمال گردد و تنقيح مناط صورت گيرد، علت و فلسفه آنها به روشني درك مي‌گردد.

= كساني كه تاريخ احكام دين را مطالعه نكرده‏اند، تصور مي‏كنند، عرب عصر پيامبر اسلام(ص) از احكام دين مثل نماز و روزه و حج و خ= مس و زكات و مانند آنها هيچ خبري نداشتند. حال آن كه واقعيت امر چنين نيست. اين‏ها سنت‏هايي بوده است كه در ميان عرب رواج داشته و آنان به آن عمل مي‏كردند. كاري= كه پيامبر اسلام(ص) انجام داد، تنها اين بود كه خرافه‏زدايي كرد و سنت‏هاي ب= اطل نظير خوردن خون و گوشت مردار را برچيد. نيز پاره‏اي تغييرات را در سنت‏هاي قبلي پديد آورد. اگر چنان باشد كه اين سنت‏ها در ميان عرب عصر نزول بوده است و حتي خودشان آن سنت‏ها را پديد آوردند، حال معنا ندارد كه بشر نتواند، علت‏ و چرايي سنت‏هاي خود كشف كند. ناگفته نماند كه خدا پيامبر اسلام(ص) را براي قومي فرستاد كه اميّ يعني بدون كتاب آسماني بودند و پيامبري براي آنان ارسال نشده ب= ود. بنابراين تمام احكام رايج ميان آنان همان سنت‏هايي بوده است كه خود قرار داده بودند و منشأ آسماني نداشته است. پيامبر(ص) سنت‏هاي خوب آنان را امضاء كرد و سنت‏هاي بد آنان را برانداخت.

= 5. فطري بودن دين

= دين اسلام ديني فطري است و با فطرت و عقل و وجدان آدمي مطابقت دارد و خدا آموزه‏هاي دين را مطابق خصلت‏هاي فطرت آدمي قرار داده است. انبياء نيامدند كه دين را مانند يك ماده خارجي به بشر تزريق كنند؛ بلكه آمدند، نداي فطرت آدمي را كه همان نداي ديني است، تحريك كنند و پرورش دهند. خداوند به= همه افراد بشر خير و شر و خوبي و بدي را الهام كرده است و بشر به طور فطري مي‏فهمد= كه چه چيزي خوب و چه چيزي بد است. در هر آيين و مرامي و در همه نقاط عالم مل= احظه مي‏شود كه مردم ظلم و دروغ و ديگر بدي‏ها را زشت و بد مي‏دانند و عدالت و راست= ي و و ديگر خوبي‏ها را زيبا و خوب مي‏شمارند.

= 6. حجت بودن فهم‏هاي مختلف بشري از دين

= خداوند هركسي را به انداره درك و فهمش تكليف كرده و مجا= زات مي‌كند؛ به همين رو علماي ما از ديرباز فهم و درك خودشان را از دين حجت ميان خ= ود و خدا شمرده اند. ترديدي نيست كه اختلاف نظر و فتواي علما و فقها دليل بر اين اس= ت كه نظر و فتواي برخي درست و نظر و فتواي برخي ديگر نادرست است؛ چون معنا ندارد، دو نظر يا فتواي مخالف هر دو درست باشند. در عين حال خداوند هيچ‏كس را به خاطر فهم نادرستش مجازات نخواهد كرد؛ مگر آن كه خود به نادرستي آن باور داشته باشد و در= عين حال بر آن پاي فشارد. 
فهم نادرست از دين را نبايد بدعت خواند؛ زيرا بدعت آن است كه چيزي را كه در دين نيست، جز دين بياورند؛ حال آن كه فهم نادرست مستند به دين است.

= البته تفسير به رأي و حاكم كردن نظر شخصي بر متون ديني مردود است؛ اما اگر كسي بدون اين كه چنين قصدي داشته باشد، نظري را بر متون دي= ني حاكم كرد، اهل بدعت شمرده نمي‌شود.

= 7. عاشقانه بودن دين

= بنابر آنچه آمد كه احكام كلي دين فطري و عقلي است و احك= ام جزئي دين نيز نبايد با فطرت و عقل منافات داشته باشد و انبياء نيز نيامدند كه = يك چيز ناشناخته‌اي را به نام دين به انسان‌ها تحميل كنند و هركسي به اندازه فهمش= از دين تكليف و مجازات مي‌شود، بايد نتيجه بگيريم كه دين امري دلپذير و عاشقانه ا= ست. دين چيزي جز عشق و تمايل فطري آدمي نيست.

= در پايان عرض كنم كه در آيات و روايات شواهد ارزشمندي بر آنچه آمد، وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري كردم و آن را ان شاء الله در پست‌هاي بعدي تدارك خواهم كرد.<= o:p>

****

= متني که اينک ملاحظه مي کنيد، نامه اي است که يکي از ايرانيان مقيم خارج با عنوان «کمي تأمل» به شرح ذيل برايم ارسال کرده است و نيز پاسخي که به آن داده ام. قبل از آن  لازم است، بيان کنم. آنچه که در اين = نامه منعکس شده، چهره مشوه و زشتي از اسلام است که مخالفان اسلام و يا تاريک انديشان مسلمان درست کرده اند و پاسخ من همه مستند به آيات و روايات معتبر است که به ج= هت پرهيز از اطاله تنها به ذکر آدرس در متن بسنده مي کنم:
1. متن نامه

= در ديني که حرفش ازادي است، ولي ان دين را ترک کني، حکمش اعدام است (ارتداد).  ديني که برترين است؛ اما کافر را همچون خوک نجس مي کند.  در ديني که حرفش ازاديست؛ وقتي کاري که در دين باشد و انجام ندهي، = بايد کتک بخوري (امر به معروف و نهي از منکر).  در ديني که حرف از حق زن است، = زن ها مزرعه هستند و مردان هر بذري خواهند پاشيد ( قران ).  در ديني که حرف = از تساوي مرد و زن است، مرد زن را خواهد زد ( سوره نساء ).  در ديني که حرف از پاکي است، کنيز بر پيغمبرش حلال مي شود و بر صاحبان کنيز.  در ديني که حرف از آزادي است، يک مرد حق زن را زير پا لگد مال مي کند.  در ديني که حرف از آ= زادي است، زن بايد خود را بپوشاند تا مرد به انحراف کشيده نشود.  در ديني که ح= رف از شاديست، مرگ سخت ترين عذاب است و فرشتگان مرگ هرکسي را چه خوب چه بد آزار مي دهند.  ديني که جهنم کابوس مردم است.  ديني که آنقدر از قدرت انعطاف= آن صحبت مي کنند تا عالمان آن به هرشکل که خواستند، اصلاح کنند، حلال را حرام کنن= د.

= 2. پاسخ  نامه

= ديني که شما معرفي کرديد، چيزي است که شما تخيل کرده اي= د. ما چنين ديني نداريم و نسبت به چنين ديني کافريم.

= ما ديني داريم که در قرآنش خطاب به پيامبر(ص) آمده است:= تو تنها ابلاغ کننده اي (رعد، 40)؛ نه جبّار (ق، 45) و مسيطر(غاشيه، 22). اجباري = در دين نيست. راه  روشن و گمراهي بيان شده است. هر که خواهد آن را انتخاب کند(بقره، 256). البته طرف دار ديني هستيم که مجرم را مجازات مي کند. هرگاه کسي خواست، مقدسات مردم را به بازي بگيرد و از راه حيله و خدعه به فريب و فساد روي بياورد، او را کيفر مي دهد. نفس از دين برگشتن اگر از روي فسادانگيزي نباشد، ه= رگز مجازات ندارد.

= * ما طرف دار ديني نيستيم که هرکه دين ديگري داشت، او را نجس بشمارد. بلکه ما طرف دار ديني هستيم که تأکيد مي کند، به ناهمدينان نيکي ک= نيد و قسط بورزيد (ممتحنه، 8). البته طرف دار ديني هستيم که اگر ناهمديناني خواستن= د، محل عبادت ما را با فساد و هرزگي بيالايند، توصيه کند، آنان را به محل عبادت خ= ود راه ندهيد، آنان ناپاکند (توبه، 28).
* ما طرف دار ديني نيستيم که افراد را به دينداري اجبار مي کند. دينداري عشق و= رزي است. به اجبار که نمي توان افراد را به عشق ورزي واداشت. ما پايبند ديني هستيم= که نصح و خيرخواهي را وجه همت افراد مي شمارد. امر به معروف و نهي از منکر يعني ديگردوستي. ما وقتي ديگران را دوست داريم، آنان را به خوبي ها فرا مي خوانيم و= از بدي ها بر حذر مي داريم (آل عمران، 104).

= ما طرف دار ديني نيستيم که افراد بي گناه را کتک مي زند. بلکه طرف دار ديني هستيم که حميت پروري مي کند و افراد را به حمايت از کتک خور= دگان بر مي انگيزاند (نساء، 75).
* ما طرف دار ديني نيستيم که براي زن حرمتي قائل نيست و راه صحيح آميزش را پاس= نمي دارد و به دهان و چهره زن مني مي پاشد؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که مني را چون بذري براي توليد نسل تلقي مي کند که بايد در محل کاشتش افکند (بقره، 223).
* ما طرف دار ديني نيستيم که زن را مي زند؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که با زن رفتار پسنديده دارد (نساء، 19). البته طرف دار ديني نيز هستيم که اگر زني به ش= وهرش خيانت مي کند (غير صالحات و قانتات و حافظات لفروجهم هستند)، او را مجازات کند= . آن هم بعد از مراحل نصحيت و قهر. آن هم نه در حدي که به  شقاق و جدايي بيانج= امد (نساء، 34-35). اين بهترين ساز و کاري بوده است که در آن زمان مي توانسته است، باشد.

= * ما طرف دار ديني نيستيم که زنان را به بردگي جنسي مي گيرد؛ بلکه از ديني طرفداري مي کنيم که از آن نهي مي نمايد (نور، 33). بردگي چ= يزي نبوده است که اسلام آن را آورده باشد؛ بلکه اسلام با آن مبارزه کرد. فرمود: هر= که مي خواهد، به بهشت درآيد، بايد برده آزاد کند (بلد، 11-13). کفاره گناه، برده = آزاد کردن است (نساء، 92). ما طرف دار ديني هستيم که تا وقتي بردگي رسمي ريشه دار ب= ود، پيشوايان ما با بردگان غذا مي خوردند.
* ما ديني را به رسميت نمي شناسيم که حق زن را پايمال کند. ما از ديني سخن مي گوييم که مرد حق زن و زن حق مرا را پاس مي دارد (نساء، 19-21، 32).
* ما طرف دار ديني نيستيم که بار انحراف مرد را بر دوش زن مي نهد؛ بلکه طرفدار ديني هستيم که هر دو را در قبال انحراف و فساد مسئول مي شمارد و از هر دو مي خ= واهد لباس عيوب يکديگر باشند و جلوي انحراف و فساد همديگر را بگيرند (بقره، 187). * ما طرف دار ديني نيستيم که هم خوبان و هم بدان را آزار مي دهد و فرشته مرگش فرشته عذاب براي همه است؛ بلکه طرف دار ديني هستيم که دين رحمت و محبت است و ف= رشته عذابش راحت جان خوبان (نحل، 32) و زحمت روح بدان است (انعام، 93).
* ما طرف دار ديني نيستيم که جهنمش کابوس همه مردم است؛ بلکه طرف دار ديني هست= يم که جهنمش کابوس ستمکاران است (نساء، 97).

= * ما طرفدار ديني نيستيم که عالمانش مي خواهند بر گرده = مردم سوار شوند و براي تأمين خواسته هاي دنيوي اشان حلال را حرام مي کنند (آل عمران، 78). ما از ديني طرف داري مي کنيم که عالمانش خيرخواه مردم اند و زهد پيشه مي = کنند و از حق خود به نفع مردم مي گذرند(مائده، 63).

****

در اين پست، نخست، مطلبي را كه خانم آزاد(دانشجوي ايراني مقيم خارج) فرستاده است،= با قدري تلخيص از نظر مي‌گذرانيم و سپس پاسخ مختصري را كه اينجانب به مطلب نامبرده داده‌ام.

ا= ما مطلب ارسالي خانم آزاد

در مورد نظرات مدير وبلاگ در خصوص امر اجتماعي بودن يا = فردي بودن دين و فراتر از آن بحث هميشگي جدايي دين از سياست چند مطلب در زير ارائه = مي گردد:

سکولاريسم (به انگليسي: Secularism  )   به صورت کلي به مفهوم ممانعت از دخالت دين در تمامي امور عمومي جامعه‌ است. اين تفکر به صورت کلي ريشه در عصر روشنگري در اروپا دارد. ا= رزش‌هايي مانند جدايي دين از سياست، جدايي کليسا و حکومت در آمريکا، و لائيسيته در فران= سه بر پايه سکولاريسم بنا شده‌‌اند.

واژه سکولاريسم براي اولين بار توسط نويسنده? بريتانياي= ي، جورج هالي اوک در سال 1846 استفاده شد. او ايده جدايي اجتماع از دين را ب= دون تلاش براي انتقاد عقايد ديني مطرح کرد. به نظر او سکولاريسم برهاني عليه مسيحيت محسوب نمي‌شد، بلکه مستقل بود. دانستني‌هاي سکولار به طور روشن در همين زندگي = پيدا مي‌شوند و مي‌توانند در همين زندگي آزمون شوند.  

فلسفه سکولاريسم بر اين پايه بنا شده‌ است که زندگي با = در نظر گرفتن ارزش‌ها پسنديده‌است و دنيا را با استفاده از دليل و منطق و فکر و استدلال، بدون استفاده از تعاريفي مانند خدا يا خدايان و يا هر نيروي ماوراي ط= بيعي ديگري، بهتر مي‌توان توضيح داد. در حکومت معني سکولاريسم، عدم دخالت باورهاي م= ذهبي در امر حکومت و برتري دادن اصول حقوق بشر بر ساير ارزش‌هاي متصور هر گروه و دس= ته‌اي است. در مفاهيم جامعه‌شناسي، سکولاريسم به هر موقعيتي که در آن، جامعه مفاهيم مذهبي را در تصميم‌گيري‌هاي خود کم‌تر دخالت دهد، اطلاق مي‌گردد.  

واژه سکولاريسم نخست در ميانه قرن نوزدهم در زبان انگلي= سي به کار رفته است و در کاربرد نخستين آن، بر آموزه‌اي دلالت مي‌کرد که مطابق آن اخلاقيات بايد مبتني بر ملاحظات اخلاقي و معطوف به سعادت دنيوي انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حيات اخروي را بايد کنار نهاد. بعداً، سکولاريسم را به= اين معناي گسترده ‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومي، به ويژه آموزش عمومي، بايد سک= ولار باشد و نه ديني. در قرن بيستم، اين واژه معناي وسيع‌تري يافت که از معاني قديم= و جديد واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با جدايي نهادهاي د= يني و دولتي به کار مي‌برند.

يک پيامد عملي سکولاريزاسيون، جدايي کليسا و دولت است. = در حقيقت اين پيامد چنان يادآور سکولاريزاسيون است که اغلب اين دو را يک پديده مي شمارند، و اغلب به جاي سکولاريزاسيون از جدايي کليسا و دولت سخن مي‌گويند.

جدا شدن نهاد دين و دولت در طي سکولاريزاسيون بدين معنا= ست که مؤسسات خاص سياسي – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سيطره مستق= يم يا غير مستقيم دين رها مي‌شوند. اين بدان معنا نيست که پس از سکولاريزاسيون نهادهاي ديني ديگر نمي‌توانند در مورد مسائل عمومي و سياسي حرفي بزنند؛ بلکه ب= دين معناست که ديدگاه‌هاي نهادهاي ديني ديگر نبايد بر جامعه تحميل شوند يا مبناي س= ياست‌گذاري هاي عمومي قرار گيرند. در عمل، دولت بايد تا حد امکان نسبت به عقايد گوناگون و متفاوت ديني بي‌طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجري خواسته‌هايشان.=

روابط بين دين و سياست امروزه داراي اقسام و طيف گسترده= ‌اي در ميان حکومت‌هاي جهان است. از يک سو در برخي کشورها همانند ترکيه و فرانسه، جدايي دين از سياست تا حدي پيش رفته‌است که از ورود دين و مذهب در دولت به شدت حراست مي‌گردد و از سوي ديگر، در بسياري کشورها همانند ايران قوانين و زمامداري کشور بر اساس شريعت و قوانين اسلام پايه گذاري گرديده‌است و البته در بسياري از کشورها همانند آمريکا، کمابيش حد واسطي بين اين دو ديدگاه به چشم مي‌خورد.

پيوند دين و سياست در ايران پيشينه‌اي کهن دارد. در زمان هخامنشيان، کورش بزرگ خود را صاحب فر، و حکومت خويش را از اين‌رو منشا يافته ازاهورا مزدا مي‌دانست.

در دوران صفوي نيز، شاه هم رئيس دولت و هم رهبر ديني بو= د. در دوره مشروطيت، قانون اساسي مشروطه به سال 1906 نيز سلطنت را «موهبتي خدادادي» دانست و در زمان حکومت پهلوي مقام شاهنشاه «سايه خدا بر روي زمين» نا= ميده مي‌شد.

اما حکومت توسط مقام روحانيت چنان که در ايران امروز دي= ده مي‌شود، پديده? تازه‌اي‌ است که تا پيش از اين در تاريخ اسلام پيشينه نداشته‌ا= ست، چه در عالم تسنن، چه در عالم تشيع.

آيت الله خميني که از مخالفين سرسخت جدايي دين از سياست= در تاريخ نوين بود، در طول عمرش و به‌ ويژه در سال‌هاي پاياني از نظريه جدايي دين= از سياست به ‌عنوان «اسلام آمريکايي» نام مي‌برد تا جايي‌که در مورد دخالت نکردن = دين در سياست اظهار داشت:

  «= اسلام آمريکايي اين بود که ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند با سياست... امر حکومت با قيصر است. به ‌ما چه ربطي دارد».  

و در ديدار با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در جماران در ششم خرداد 1360 همچنين گفت:

  «= اين را بدانيد که تنها روحانيت مي‌تواند در اين مملکت کارها را از پيش ببرد. فکر ن= کنيد که بخواهيد کنار بگذاريد روحانيت را».

جدايي‌ناپذير بودن دين از سياست در حقيقت از ارکان کنوني نظام حاکم بر ايران است. امروزه، از ميان 192 عضو سازمان ملل متحد، ايران تنها کشوري در جهان است که اساس آن بر مبناي دين‌سالاري است. ولي آيا ايران در= طي سي سال گذشته توانسته با اين اساس دين سالاري، تجربه اي موفق از حکومت داري و نگرشي نوين در امر حکومت داري و مردم داري به دنيا ارائه بدهد تا الگويي براي پيروي کردن و پياده سازي براي ديگر کشورها باشد؟ در صورت مثبت يا منفي بودن جو= اب به اين سؤال لطفاً مثال عملي ارائه گردد. اميدوارم خوانندگان اين پست در زمينه ار= تباط يا جدايي دين از سياست که مديريت وبلاگ آن را آغاز نموده با توجه به تعاريف ار= ائه شده در بالا و تجربه هاي عملي موجود در ايران که نظامي دين سالار داشته و موافق عدم جدايي دين از دولت و سياست است، نظرات مفيدي ارائه دهند  .

و= اما پاسخ مختصر اينجانب

ض= من تشكر از مطلب ارسالي خانم آزاد چند نكته ذيل را در پاسخ ذكر مي‌كنم:

1. نهاد دين و روحانيت كه سكولاريسم بر جدايي آن از نهاد دولت و سياست مي‌كند، ذا= تاً مفسده‌اي ايجاد نمي‌كند كه لازم باشد، آن را كنار بزنيم؛ علاوه بر اين كه نوعاً افراد مذهبي و روحاني از ساير طبقات اجتماعي به ارزش‌هاي انساني و اخلاقي پايبندترند و به طور طبيعي قرار گرفتن چنين افرادي در مناصب دولتي و سياسي به سلامت فعاليت‌هاي سياسي و حكومتي كمك خواهد كرد.

2. اگر تأكيد سكولاريسم بر جدايي نهاد دين و روحانيت اين است كه روحانيان و متولي= ان دين با روي كار آمدن از دين استفاده ابزاري مي كنند و جلو رشد علمي و صنعتي و آزادي هاي مشروع افراد جامعه را مي‌گيرند و به حقوق آنان تعددي مي كنند، بايد = گفت، استفاده ابزاري ربطي به دين و روحانيت ندارد؛ بلكه به افرادي مربوط است كه پاي= بند ارزش‌هاي اخلاقي و انساني نيستند و منافع دنيوي خود را دنبال مي‌كنند. اينان ا= گر از مقولاتي ديني استفاده ابزاري نكنند، از مقولات ديگري مثل دموكراسي و حقوق ب= شر و آزادي استفاده ابزاري خواهند كرد.

3. اگر در سكولاريسم سخن از اين است كه ذات آموزه‌هاي ديني با رشد علمي و صنعتي و حقوق بشر و آزادي‌هاي اساسي و ساير ارزش‌هاي انساني و عقلاني سازگاري ندارد و = به همين رو بايد اساساً دين كنار نهاده شود، بايد گفت: اين ناسازگاري مربوط به دي= ني است كه تحريف شده باشد يا مفسران آن نتوانند، آموزه‌هاي ديني را با مقتضيات عص= ري سازگار كنند و تفسير عقلاني و انساني از آموزه‌هاي ديني به دست دهند. اگر چنين مشكلي در ديني يا مفسران ديني باشد، بايد در صدد حل كردن اين مشكل بر آمد؛ نه = اين كه دين را به كلي كنار نهيم و خود را از مواهب دين كه تعميق ارزش‌هاي اخلاقي و انساني است، محروم سازيم.

4.  اگر سخن سكولاريسم اين است كه در نظام دين‌سالار، رهبران ديني در اموري = از حكومت كه در صلاحيت آنان نيست، دخالت مي‌كنند و نسبت به دخالت‌هاي خود نيز هرگز پاسخ‌گو نيستند و امكان انتقاد و بازرسي از نهاد زير نظر آنان وجود ندارد و از= اين رهگذر سوء استفاده‌هايي صورت مي‌گيرد، بايد گفت: اين نيز به ذات دين و روحانيت= بر نمي‌گردد. در هر نظامي ممكن است، افراد صاحب قدرت، در اموري كه در صلاحيت آنان نيست، دخالت كنند و پاسخ‌گوي دخالت خود نباشند. باز راه‌كار اصلاح اين نابساما= ني كنار زدن نهاد دين و روحانيت نيست؛ بلكه بايد از طرق مناسب و معقولي جلوي اين دخالت‌ها را گرفت.

5. وجه تمايز نظام دين‌سالار با نظام سكولار اين است كه در نظام دين سالار افراد = پاك‌تر و اخلاقي‌تري در مناصب حكومتي و دولتي قرار مي‌گيرند و ارزش‌هاي اخلاقي و انسا= ني بيش‌تر ترويج و توسعه مي‌يابد و البته از اين رهگذر رفاه اجتماعي و رشد علمي و صنعتي و رعايت حقوق بشر بيش‌تر مورد تأكيد واقع مي‌شود.

ح= ال اين كه نظام دين‌سالار ما در اين مقولات نسبت به ساير نظام‌ها چقدر برتري داشت= ه‌است، در اين مختصر امكان بررسي ندارد. منتها شايد پاسخ به سؤال اساسي ذيل بتواند، تا حدودي دورنماي پاسخ را روشن سازد:

آيا اگر صاحب منصبان حكومتي كشور ما در= اين سي سال، افرادي بي‌دين و بي‌اعتنا به خدا و قيامت و سيره انبياء و صلحا بودند،= چه دستاوردهايي مي‌توانسته داشته باشند كه صاحب منصبان مذهبي و روحاني از دست‌ياب= ي به آنها بازمانده‌اند؟

------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.files/themedata.thmx Content-Transfer-Encoding: base64 Content-Type: application/vnd.ms-officetheme UEsDBBQABgAIAAAAIQDp3g+//wAAABwCAAATAAAAW0NvbnRlbnRfVHlwZXNdLnhtbKyRy07DMBBF 90j8g+UtSpyyQAgl6YLHjseifMDImSQWydiyp1X790zSVEKoIBZsLNkz954743K9Hwe1w5icp0qv 8kIrJOsbR12l3zdP2a1WiYEaGDxhpQ+Y9Lq+vCg3h4BJiZpSpXvmcGdMsj2OkHIfkKTS+jgCyzV2 JoD9gA7NdVHcGOuJkTjjyUPX5QO2sB1YPe7l+Zgk4pC0uj82TqxKQwiDs8CS1Oyo+UbJFkIuyrkn 9S6kK4mhzVnCVPkZsOheZTXRNajeIPILjBLDsAyJX89nIBkt5r87nons29ZZbLzdjrKOfDZezE7B /xRg9T/oE9PMf1t/AgAA//8DAFBLAwQUAAYACAAAACEApdan58AAAAA2AQAACwAAAF9yZWxzLy5y ZWxzhI/PasMwDIfvhb2D0X1R0sMYJXYvpZBDL6N9AOEof2giG9sb69tPxwYKuwiEpO/3qT3+rov5 4ZTnIBaaqgbD4kM/y2jhdj2/f4LJhaSnJQhbeHCGo3vbtV+8UNGjPM0xG6VItjCVEg+I2U+8Uq5C ZNHJENJKRds0YiR/p5FxX9cfmJ4Z4DZM0/UWUtc3YK6PqMn/s8MwzJ5PwX+vLOVFBG43lExp5GKh qC/jU72QqGWq1B7Qtbj51v0BAAD//wMAUEsDBBQABgAIAAAAIQBreZYWgwAAAIoAAAAcAAAAdGhl bWUvdGhlbWUvdGhlbWVNYW5hZ2VyLnhtbAzMTQrDIBBA4X2hd5DZN2O7KEVissuuu/YAQ5waQceg 0p/b1+XjgzfO3xTVm0sNWSycBw2KZc0uiLfwfCynG6jaSBzFLGzhxxXm6XgYybSNE99JyHNRfSPV kIWttd0g1rUr1SHvLN1euSRqPYtHV+jT9yniResrJgoCOP0BAAD//wMAUEsDBBQABgAIAAAAIQDG 5ui4zwYAAMsbAAAWAAAAdGhlbWUvdGhlbWUvdGhlbWUxLnhtbOxZTW8bRRi+I/EfRntvEyd2Gkd1 qtixW2jTRrFb1ON4PfZOM7uzmhkn9Q1aAQcQEqIgDlTiVgEqbWmlXsr/cOAYKIIi9S/wzszueife kKSNoILm0Hpnn/f7Y96ZPX3mesjQFhGS8qjmlU7OeohEPu/RaFDzLndaJxY9JBWOepjxiNS8EZHe meU33ziNl1RAQoKAPpJLuOYFSsVLMzPSh2UsT/KYRPCuz0WIFTyKwUxP4G3gG7KZudnZhZkQ08hD EQ6B7fjx+MH4Lhr/sPP+zx/vfLDzIbrU71OfeMupoCYDaZGSesFnoq3FkJT63s5742/HD9BP34zv jB8Yot5mSUPlSDaYQFuY1TwQ3uPbHXJdeYhhqeBFzZs1f97M8ukZvJQQMbUPbY6uZf4SuoSgtzln ZIpBNxNaapWrp1Yz/gbA1DSu2Ww2mqWMnwFg3weTrS55nuXWYqme8syB7M9p3o3ZymzZxef4z0/p XK3X65VqootlakD2Z3kKvzi7UF6Zc/AGZPGVKXy5vtJoLDh4A7L4hSl861R1oeziDShgNNqcQuuA tloJ9wzS5+xcIXwR4IuzCXyCgmzI0kyL6PNIHZh0Ib7GRQuQmoJhRSOkRjHpYx9yvIHDrqBYS8JL BOfe2CVfTi1poUj6gsaq5r0dY6iXCb/nT+4+f/IQ7d54tHvj8e7Nm7s37llGDtU5HA3yVM/ufPrn 7XfRHw+/fnbr82K8zON//f6jX378rBgIdTRR5+kX9397dP/pl5/8/t2tAviKwN08vENDItFFso02 eAiGGa+4mpOuOBpFJ8A0T7ESDSSOsJZSwL+pAgd9cYRZEh1HjzpxPXhFQB8pAp4dXnMUbgdiqGiB 5PNB6ADXOGd1Lgq9cF7Lyrm5M4wGxcLFMI/bwHirSHYDR058m8MYOmmalo7hjYA4aq4zHCk8IBFR SL/jm4QUWHeVUseva9QXXPK+QlcpqmNa6JIO7TrZNCE6R0OIy6jIZoi345u1K6jOWZHVq2TLRUJV YFagfIcwx41n8VDhsIhlB4cs7/ALWAVFSrZHws/jmlJBpAeEcdTsESmLaC4JsDcX9PMYWldh2NfY KHSRQtHNIp4XMOd55CrfbAQ4jIuwbRoFeexbchNSFKN1rorga9ytEP0MccDRvuG+QokT7oO7wWU6 cFSaJIh+MxQFsTxLuJO/7RHrY2JaDXR3p1eHNPq7xs0odG4r4fgaN7TKp1/dLtD7VW3ZK7B7FdXM uT2Nej/c3vbc4KJHX/3uvIqH0TqBgpjeol4359fN2fvPN+f96vn4W/KkC0OD1rOInbjN/B0ePH73 KWNtNWLkgjQTuIRNqNeCRc3AHExJdi6LA/ipSxokObiBwIYGCa7eoSpoBziG6b3kaSYDmbAeSBRz CcdHs1zIW+PhBKDs4bOijyW2hUis1njPLs/r5fT0kbExWg3MWTcVNK8ZHFbY/KmEKdj2IsJKWqlD SysZ1Ux3dKRlJmsXm/M6uDwzDRYzb8J0g2AmAi8vwNWAFg2nHsxIT/vdxigNi4nCcYZIBrhHkhhp u6djVDJBSnNlyhBth00GfZQ8wGs5aVXN9iWkHSZIeXHlfcSl0XuZKKUZPIkScNtbjizKFyeL0HbN q1bmKh7ycVzz+nBghp9hDFGXeqDEbAB3Ur4SNu0PLGZT5ZNoVlPD3CIowWWI9fuUwU4fiIVUq1gG NjXMqyQFWKQlWf3nKuDW4zKgoBsdTov5RUiGf00L8KMbWtLvE1/lg51b0b6zj0kr5UNFRDvobaMu G4oNDOHXqQr29KiEew/TEfQD3NZpb5tXbnNOii5/R2Zwdh2zOMBJu9UlmlayhZuGlOlgnnLqgW2F uhvjjm6KKfljMiWfxv8zU/R+AtcQ8z0dAR9ukAVGulJqHhcq4NCF4oD6LQEThOkdkC1w4wuvIang Htv8L8iW/t/WnOVhyhpOk2qDDpCgsB+pQBCyDm3JZN8BzErJ3mVZsoSRyaicujK2anfJFmEd3QMX 9N7uoQBS3XSTpA0Y3N78c5+TCuoO9JCTrzenk2V7r62Bf3ryscUMRrl92Aw0qf8zFbPxYLKrWnpD nu69eUP0i8mYVU6rAoTltoJqUvYvqMIRt1rbsaYsnqukykEUpy2GxWwgiuEyCel/YP+jwmf2Q4je UDt8A3orgs8ZmhmkDWT1CTt4IN0g7WIXBie7aJNJs7KuTUYn7bV0sz7mSTeTu8fZWrPDxPuIzs6G M1ecU4vH6ezEw46v7dq+robI7i1RWOqnJxoTGPM1Lf+Ri3evQaBX4ePBkClpkgm+XAkMM3Tb1AEU v5VoSJf/AgAA//8DAFBLAwQUAAYACAAAACEADdGQn7YAAAAbAQAAJwAAAHRoZW1lL3RoZW1lL19y ZWxzL3RoZW1lTWFuYWdlci54bWwucmVsc4SPTQrCMBSE94J3CG9v07oQkSbdiNCt1AOE5DUNNj8k UeztDa4sCC6HYb6ZabuXnckTYzLeMWiqGgg66ZVxmsFtuOyOQFIWTonZO2SwYIKObzftFWeRSyhN JiRSKC4xmHIOJ0qTnNCKVPmArjijj1bkIqOmQci70Ej3dX2g8ZsBfMUkvWIQe9UAGZZQmv+z/Tga iWcvHxZd/lFBc9mFBSiixszgI5uqTATKW7q6xN8AAAD//wMAUEsBAi0AFAAGAAgAAAAhAOneD7// AAAAHAIAABMAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAFtDb250ZW50X1R5cGVzXS54bWxQSwECLQAUAAYACAAA ACEApdan58AAAAA2AQAACwAAAAAAAAAAAAAAAAAwAQAAX3JlbHMvLnJlbHNQSwECLQAUAAYACAAA ACEAa3mWFoMAAACKAAAAHAAAAAAAAAAAAAAAAAAZAgAAdGhlbWUvdGhlbWUvdGhlbWVNYW5hZ2Vy LnhtbFBLAQItABQABgAIAAAAIQDG5ui4zwYAAMsbAAAWAAAAAAAAAAAAAAAAANYCAAB0aGVtZS90 aGVtZS90aGVtZTEueG1sUEsBAi0AFAAGAAgAAAAhAA3RkJ+2AAAAGwEAACcAAAAAAAAAAAAAAAAA 2QkAAHRoZW1lL3RoZW1lL19yZWxzL3RoZW1lTWFuYWdlci54bWwucmVsc1BLBQYAAAAABQAFAF0B AADUCgAAAAA= ------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.files/colorschememapping.xml Content-Transfer-Encoding: quoted-printable Content-Type: text/xml ------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.files/image001.gif Content-Transfer-Encoding: base64 Content-Type: image/gif R0lGODlhGAAXALMEAAAAAPf39///AP///wAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA AAAAACH/C05FVFNDQVBFMi4wAwEAAAAh/hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQAh+QQJDAAEACwAAAAA GAAXAAAEgJDISSe4t2p9hffZxn0kKFJAqQKnlIKqwKJYB7+2TGByX3823C6QKsoCxB4MOCQ6Acjk S2mCRq/IHLA4xDyhgEHtIp5ZsVFyeM3tEsEX6U/nQl+1slk9Xsvuahx2aS17Y3yETYJ6J2dphxUY FoJ+KEyJdnpjHi6GYy4riJCeEhEAACH+EU1hZGUgYnkgQkxBQ0teRVlFACH5BAkMAAQALAAAAAAY ABcAAAR/kMhJJ7i3an2F99nGfSQoUkCpAqeUgqrAolgHv7ZMYHJffzbcLpAqygLEHgw4JDoByORL aYJGr8gcsDjEPKGAQe0inlmxUXJ4ze0SwRfpT+dCX7WyWT1ey+5qHHZpLXtjfIRNgnonZ2mHGxiJ dosWW4J+NDx5hoCVJZSIhgQRAAAh/hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQAh+QQJDAAEACwAAAAAGAAX AAAEgJDISSe4t2p9hffZxn0kKFJAqQKnlIKqwKJYB7+2TGByX3823C6QKsoCxB4MOCQ6AcjkS2mC Rq/IHLA4xDyhgEHtIp5ZsVFyeM3tEsEX6U/nQl+1slk9Xsvuahx2aS17Y3yETYJ6J2dphxwhjWiL LkySWItjHn+GgJUllIiGEhEAACH+EU1hZGUgYnkgQkxBQ0teRVlFACH5BAkMAAQALAAAAAAYABcA AASAkMhJJ7i3an2F99nGfSQoUkCpAqeUgqrAolgHv7ZMYHJffzbcLpAqygLEHgw4JDoByORLaYJG r8gcsDjEPKGAQe0inlmxUXJ4ze0SwRfpT+dCX7WyWT1ey+5qHHZpLXtjfIRNgnonZ2mHFRgWgn4o TIl2emMeLoZjLiuIkJ4SEQAAIf4RTWFkZSBieSBCTEFDS15FWUUAIfkECQwABAAsAAAAABgAFwAA BH+QyEknuLdqfYX32cZ9JChSQKkCp5SCqsCiWAe/tkxgcl9/NtwukCrKAsQeDDgkOgHI5Etpgkav yBywOMQ8oYBB7SKeWbFRcnjN7RLBF+lP50JftbJZPV7L7mocdmkte2N8hE2CeidnaYc0i41okUx1 gkQucxaGYzsriBWGFBEAACH+EU1hZGUgYnkgQkxBQ0teRVlFACH5BAkMAAQALAAAAAAYABcAAASA kMhJJ7i3an2F99nGfSQoUkCpAqeUgqrAolgHv7ZMYHJffzbcLpAqygLEHgw4JDoByORLaYJGr8gc sDjEPKGAQe0inlmxUXJ4ze0SwRfpT+dCX7WyWT1ey+5qHHZpLXtjfIRNgnonZ2mHFRgWgn4oTIl2 emMeLoZjLiuIkJ4SEQAAIf4RTWFkZSBieSBCTEFDS15FWUUAIfkECQwABAAsAAAAABgAFwAABICQ yEknuLdqfYX32cZ9JChSQKkCp5SCqsCiWAe/tkxgcl9/NtwukCrKAsQeDDgkOgHI5EtpgkavyByw OMQ8oYBB7SKeWbFRcnjN7RLBF+lP50JftbJZPV7L7mocdmkte2N8hE2CeidnaYccIY1oiy5MkliL Yx5/hoCVJZSIhhIRAAAh/hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQAh+QQJDAAEACwAAAAAGAAXAAAEf5DI SSe4t2p9hffZxn0kKFJAqQKnlIKqwKJYB7+2TGByX3823C6QKsoCxB4MOCQ6AcjkS2mCRq/IHLA4 xDyhgEHtIp5ZsVFyeM3tEsEX6U/nQl+1slk9Xsvuahx2aS17Y3yETYJ6J2dphxsYiXaLFluCfjQ8 eYaAlSWUiIYEEQAAIf4RTWFkZSBieSBCTEFDS15FWUUAIfkECQwABAAsAAAAABgAFwAABICQyEkn uLdqfYX32cZ9JChSQKkCp5SCqsCiWAe/tkxgcl9/NtwukCrKAsQeDDgkOgHI5EtpgkavyBywOMQ8 oYBB7SKeWbFRcnjN7RLBF+lP50JftbJZPV7L7mocdmkte2N8hE2CeidnaYcVGBaCfihMiXZ6Yx4u hmMuK4iQnhIRAAAh/hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQAh+QQFDAAEACwAAAAAGAAXAAAEgZDISSe4 t2p9hffZxn0kKFLAl5YCcEprGscVhrFda95ye7MqAiDQkwWIOhDJNSQ6m8hVcnesWolSlUyIHXq9 A9sl7OJerWNAmNyCPb9e369sPh9zWhS222TaOHZVdCdwYkQvboGHiFCCF4sWIYmBg1J0jWdlYh6R YmJCOIgcnxMRAAAh/hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQAh+QQFDAAEACwMAAMACAAEAAAEC1DIOQGV 1gqgsQYRACH+EU1hZGUgYnkgQkxBQ0teRVlFACH5BAUMAAQALAwAAwAIAAQAAAQLUABB65wSU4B1 pREAIf4RTWFkZSBieSBCTEFDS15FWUUAIfkEBQwABAAsDAADAAgABAAABAtQyDkBldYKoLEGEQAh /hFNYWRlIGJ5IEJMQUNLXkVZRQA7 ------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.files/header.htm Content-Transfer-Encoding: quoted-printable Content-Type: text/html; charset="windows-1256"





 <= /p>

 

 

<= !--[if supportFields]>PAGE   \* MERGEFORMAT1

 <= /p>

 

 

------=_NextPart_01CD91D4.445185A0 Content-Location: file:///C:/60CA9229/shobahaat-irani.files/filelist.xml Content-Transfer-Encoding: quoted-printable Content-Type: text/xml; charset="utf-8" ------=_NextPart_01CD91D4.445185A0--