تاریخ گذاری سوره معارج

                                           

 

مهدی ملک محمدی (دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم)

چکیده

برخی مفسران با استناد به روایات شأن نزول، همه یا بخشی از سوره معارج را مدنی دانسته اند. اعتماد این گروه به روایات یاد شده، سبب گردیده است تا سیاق و چینش آیات، روایات ترتیب نزول و آیات هم موضوع با آیات این سوره را نادیده بگیرند. نویسنده با بررسی روایات و مقایسه آن ها با ساختار آیات و نیز دلایل دیگری مانند روایات ترتیب نزول، یکپارچگی سوره و مکی بودن آن را اثبات می کند.

 

کلیدواژه ها: تاریخ گذاری، روایات ترتیب نزول، اسباب نزول، تفسیر تاریخی، سوره معارج.

 

طرح بحث

فاصله گرفتن از زمان صدور وحی، بسیاری از قرائن حالیه متن قرآنی را برای غیر معاصران قرآن مجهول ساخته و آنان را در درک معنای دقیق واژگان و عبارات قرآن دچار مشکل ساخته است. بسیاری از مفسران با تکیه بر برخی گزارش ها از صدر اسلام و گمان به وجود تناسب با آیات قرآن، آن ها را به عنوان شأن نزول آیات پنداشته و در تفسیر آیات به بد فهمی گرفتار آمده اند. یکی از پیامدهای آشکار این پدیده، خارج کردن برخی آیات از سیاق خود در سوره است؛ گاه به خاطر وجود روایتی که آن را به رویداد خاصی مربوط می دانند، از سیاق هماهنگ آیات یک سوره دست شسته و ارتباط لفظی و معنایی آن را نادیده می گیرند.

     تاریخ گذاری آیات و سوره های قرآن، به فهم آیات در بستر تاریخی نزول آن ها کمک کرده و ضریب اطمینان را در فهم آیات بالا می برد. همچنین مشخص می کند بسیاری از شأن نزول ها، جز تطبیق رویدادها بر آیات نیست و حتی در برخی موارد نادرستی تطبیق ها را نیز روشن می کند.

    در این نوشتار به تاریخ گذاری سوره معارج می پردازیم. برای این کار لازم است در ابتدا میزان ارتباط آیات یک سوره با یکدیگر بررسی شود. آن گاه روایاتی که سوره یا بخشی از آن را به زمان خاصی مربوط دانسته اند مورد بحث قرار می گیرند. در این بخش لازم است توجه شود که آیا به موجب روایات یاد شده، سیاق آیات حفظ می شود و یا دچار از هم گسیختگی می گردد؟ شناسایی آیات تاریخ دار سوره مورد بحث و نیز سوره های قبل و بعد از آن از جهت ترتیب نزول، و به دست آوردن میانگین تاریخ نزول سوره از مباحث دیگری است که باید بدان پرداخت. در مرحله بعد تفسیری موضوعی – تاریخی از سوره ارائه داده و وجود مضامین یکسان بین این سوره و سوره های دیگر بررسی شده و در پایان بستر تاریخی نزول سوره را توضیح می دهیم.

    لازم به یادآوری است تعریف، مبانی، شیوه های این بحث به طور مفصل در کتاب "درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن " نوشته دکتر جعفر نکونام آمده و این نوشتار بر همین اساس شکل گرفته است. از این رو بهتر است برای آشنایی بهتر و نیز توضیح برخی واژگان و اصطلاحات به کتاب یاد شده مراجعه شود.

 

تعداد واحدهای نزول

با ملاحظه آیات این سوره در می یابیم بین همه آیات آن ارتباط لفظی یا معنوی وجود دارد. در بیشتر آیات حروف عطف واو یا فاء، جار و مجرورهایی که متعلق به یکی از اجزای آیه پیشین اند، ادات استثنایی که مستثنی منه آن در آیه قبل آمده، و یا ضمیری که به کلمه ای در آیه سابق برمی گردد، رابط آیات با یکدیگر شمرده می شود. برای نمونه بین دو آیه نخست ارتباط لفظی با حرف جر "لام" برقرار است: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ». آیه 8 نیز از جهت لفظ یا معنا با پیش از آن ارتباط دارد. توضیح این که اگر "یوم" را ظرف زمان و متعلق به محذوف، و تقدیر آیه را چنین بگیریم "یقع العذاب يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ"(صافی، ج29، ص78)، معنای آیه با آیات پیش از آن ارتباط ناگسستنی دارد؛ زیرا در آیات پیش سخن از روز عذاب کافران است که پنجاه هزار سال طول می کشد و آن ها، آن را دور می پندارند در حالی که نزدیک است. در این آیه می فرماید: عذاب یاد شده در روزی است که آسمان همچون فلز گداخته گردد. همچنین اگر "یوم" بدل از "قریباً" در آیه قبل باشد، و یا ضمیر "ه" در آن آیه به یوم القیامة برگشته و "یوم" بدل از آن باشد(همو)، بین دو آیه ارتباط لفظی نیز برقرار خواهد بود. تنها ممکن است گمان شود از آیه 18 به بعد، فصل جدیدی از آیات آغاز می شود که  ارتباط لفظی و یا معنوی با پیش از آن ندارد؛ چرا که هیچ یک از نشانه های ارتباط لفظی مانند حروف عطف، جار و مجرور و... یافت نمی شود. افزون بر این، جمله ای است استینافیه(همو، ص83) و از جهت معنا بی ارتباط با بعد از خود است. اما باید دانست ارتباط معنوی محکمی در این آیات وجود دارد. در آیات قبل، عذاب آتش از آن کسانی دانسته شده است که از ایمان به پیامبر خودداری کرده و به مال اندوزی می پردازند. از آیه 19 حکمی کلی درباره نوع انسانی بیان می کند؛ ابتدای آیه با حرف تأکید "إنّ" آغاز می شود که بیانگر علت پیش از خود است(درویش، ج10، ص213؛ دعاس، ج3، ص380). به بیان دیگر دلیل اندوختن مال، آزمندی انسان دانسته شده است.

    با این وجود، حتی اگر ارتباط معنوی آیات یاد شده را نپذیریم، باز هم دلیل قاطعی بر نزول جداگانه دو بخش از آیات نخواهیم داشت. زیرا  در صورتی می توان در این باره به محکمی سخن گفت که میان آیات ادعا شده تناظر زمانی وجود داشته باشد (مانند آن چه در سوره های مزمل و توبه دیده می شود.برای توشیح بیشتر نک: روش تحقیق در تاریخ گذاری سوره های قرآن، همین وبلاگ). در نتیجه باید اصل را عدم نزول جداگانه دانست.

با بررسی های بالا باید گفت سوره معارج دارای یک واحد نزول بوده و همه  آیات آن یک جا نازل شده اند.

 

بررسی روایات و گفتار مفسران درباره تاریخمندی آیات

در این بخش با استفاده از روایات و اقوال مفسران به این سؤال پاسخ می دهیم که آیا بخش هایی از سوره به زمان و دوره خاصی غیر از دوره دیگر آیات آن مربوط دانسته شده است؟ برای نمونه روایات، کدام یک از آیات را مکی و کدام را مدنی معرفی می کنند؟ همچنین بررسی خواهیم کرد که آیا لازمه پذیرش این روایات از هم گسیخته دانستن آیات سوره نیست؟ و تا چه اندازه می تواند با سیاق آیات سازگار باشد؟

الف)دو دسته از روایات بر شأن نزول خاصی برای آیات ابتدایی سوره دلالت می کند.

1-نزلت في "النَّضْر بن الحارث" حين قال: اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ الآية. فدعا على نفسه و سأل العذابَ، فنزل به ما سأل يوم بدر فقُتل صبراً. و نزل فيه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ... (واحدی، ص466).

روایت یاد شده نزول آیات آغازین را در شأن نضر بن حارث دانسته است. او از روی لجاجت در برابر حق، این گونه دعا می کرد: "خدایا اگر آن چه محمد(ص) می گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما فرو فرست." و از خدا درخواست عذاب می نمود. این آیه درباره او نازل شد. همچنین در روز بدر به اسارت کشته شد.

    در روایت مشابهی شأن نزول آیه درباره حارث بن علقمه دانسته شده است. سدّی مکه را مکان نزول آیات می داند. برخی روایات نیز از نزول آیه درباره ابوجهل یاد کرده اند. بر اساس روایت اخیر، او در جنگ بدر از خدا درخواست عذاب نمود و البته در همان جا کشته شد(نک: محقق، ص832)؛ در نتیجه آیه مدنی است.

     در روایتی از حسن بصری آمده است: هنگامی که آیه اول نازل شد مردم از یکدیگر می پرسیدند: عذاب بر چه کسانی نازل خواهد شد؟ در پاسخ آیه دوم نازل گردید(همو، ص834).

    افزون بر روایات یاد شده، برخی روایات درخواست کننده عذاب را شخص پیامبر اسلام دانسته اند که به سبب آزار فراوان مشرکان، برای آن ها از خدا درخواست عذاب نمود. بعضی هم از نوح  به عنوان طلب کننده عذاب یاد کرده اند.

    از آنجا که آیه " وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِك‏ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ " "(انفال/32) مدنی است و پس از جنگ بدر نازل شده و بازگو کننده جریان آن است، بر فرض پذیرش شأن نزول یاد شده، سوره معارج نیز مدنی خواهد بود و پس از سال دوم نازل شده است. از سوی دیگر با نگاه به  آیه33 انفال در می یابیم عذاب یاد شده در آیه 32 به وقوع نپیوسته است؛ زیرا در این آیه می فرماید: " وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ". از آیه برداشت می شود عذاب های آسمانی مانند باران سنگ به خاطر وجود پیامبر اسلام برداشته شده بود و طبق تصریح آیه چنین عذابی نازل نشده است. با این حال چگونه می توان گفت عذابی که مشرکان درخواست کردند در قالب کشته شدن در جنگ بدر محقق شده باشد؟ پس روایات با سیاق آیات هماهنگی ندارد. افزون بر این سیاق آیات سوره معارج در مورد عذاب اخروی است. در این سوره می خوانیم: " پرسنده‏اى از عذاب واقع‏شونده‏اى پرسيد كه اختصاص به كافران دارد [و] آن را بازدارنده‏اى نيست. از جانب خداوندِ صاحب درجات [و مراتب‏] است. فرشتگان و روح، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند. پس به نیکویی صبر کن.؛ زیرا آنان عذاب را دور می بینند و ما نزدیکش می بینیم. روزی که آسمان ها چون فلز گداخته شود و کوه ها چون پشم زده گردد و هیچ دوست صمیمی از دوست دیگرش نپرسد...". بر اساس آن چه گفتیم گرچه اصل جریان بازگو شده در روایات اجمالاً قابل رد نیست ولی شأن نزول بودن آن برای آیات این سوره نیز پذیرفتنی نیست.

    گفتنی است روایت حسن بصری نیز به شکلی که در بالا نقل شده مردود است. بر اساس سخن وی زمانی آیه اول نازل شده و مردم حیران مانده اند که عذاب یاد شده چه کسانی را فرا می گیرد و پس از مدتی آیه دوم در پاسخ به آنان آمده و سبب رفع نگرانی مسلمانان گردیده است. چگونه ممکن است ارتباط لفظی بین دو آیه را به راحتی فراموش کرده و چنین سخنی را بپذیریم؟ احتمالاً اصل روایت به گونه ای دیگر بوده و بر اثر نقل به معنا و بی توجهی راویان بدین شکل در آمده است؛ پیش از این سوره، سخن از عذابی بزرگ رفته است و کسی درباره ویژگی های آن پرسیده و سوره در پاسخ به وی نازل گردیده است.

    بر اساس روایت اخیر، مقصود از "سأل" پرسش است ولی در روایات پیش از آن به درخواست تفسیر شده است. با توجه به آیه 38 معارج باید گفت درباره معنای "سأل" دو احتمال مطرح است: اول این که بگوییم مشرکان عذاب قیامت را انکار می نمودند و به استهزاء می پرسیدند آیا عذاب قیامت هم وجود دارد؟ ما پس از مرگ وارد بهشت خواهیم شد. آیه 38 در پاسخ به آنان می گوید: آیا هر یک از آنان امید ورود به بهشت را دارد؟ احتمال دیگر آن که برخی از مشرکان از خدا از روی انکار نبوت، درخواست عذاب کرده باشد تا پس از مرگ به بهشت برود. احتمال اخیر را نمی توان پذیرفت: زیرا مشرکان به بهشت اعتقادی نداشتند تا بخواهند با رفتن از دنیا و رها شدن از دست محمد(ص) به بهشت بروند. ثانیاً معنا ندارد کسی در خواست عذاب کند تا به بهشت برود؛ انسان معتقد، مصیبتی را که در هنگام مرگ می بیند عذاب نمی داند. مهم تر این که سیاق آیات از عذاب آخرت سخن می گوید و نه دنیا. در نتیجه مقصود از "سأل" در آیه نخست، پرسش از عذاب حتمی آخرت است. این دیدگاه با دیگر آیات و سوره ها و نیز اعتقادات مردم عصر نزول هماهنگ است.

    نوح و یا پیامبر اسلام را نیز نمی توان به عنوان فاعل "سأل" دانست؛ زیرا سیاق آیات با آن نمی سازد. به علاوه، طبق دیگر آیات قرآن، شخص پیامبر به قدری با مردم و حتی مشرکان مدارا می نمود و خواهان هدایتشان بود که خود را به سختی می افکند( برای نمونه نک: طه/ 2 به بعد). از این رو نمی توان پذیرفت که برای نابودی آن ها درخواست عذاب کرده باشد.    

2- عن جعفر بن محمد الصادق عن آبائه (ع) قال: لما نصب رسول الله (ص) عليا و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، طار ذلك في البلاد. فقدم على النبي (ص) النعمان بن الحارث الفهري. فقال: أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله- و أنك رسول الله و أمرتنا بالجهاد و الحج و الصوم و الصلاة و الزكاة فقبلناها- ثم لم ترض حتى نصبت هذا الغلام؛ فقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه، فهذا شي‏ء منك أو أمرمن عند الله؟ فقال: و الله الذي لا إله إلا هو أن هذا من الله. فولى النعمان بن الحارث و هو يقول: اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء. فرماه الله بحجر على رأسه فقتله و أنزل الله تعالى: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»(طبرسی، ج10، ص530).

    برخی دیگر از روایات، شخص مذکور را حارث بن نعمان فهری دانسته اند. به علاوه روایت یاد شده از طریق شیعه و سنی نقل شده است (برای نمونه نک: ثعلبی، ج10، ص35؛ بحرانی، ج5، ص484). گرچه دلیلی بر انکار اصل این روایت نداریم ولی پذیرش آن به عنوان شأن نزول دشوار است. اشکال های وارده به روایات دسته اول، در این جا نیز مطرح می شود. از جمله این که سیاق آیات خبر از عذاب اخروی می دهد و حال آن که روایت یاد شده، عذاب را دنیوی دانسته است. افزون بر این لازمه پذیرش روایت به عنوان شأن نزول آن است که نزول سوره های معارج و انفال را در اواخر حیات پیامبر و در سال دهم بدانیم و حال آن که هیچ کس چنین نگفته و روایات ترتیب نزول نیز بر خلاف آن است. همچنین ظاهر آیه آن است که مرجع اسم اشاره "هذا"، قرآن است و نه به طور خاص ولایت علی بن ابی طالب(ع).                                                                                                 

علاوه بر همه آن چه گفتیم روایات دسته اول و دوم از جهت تعیین زمان نزول سوره با هم تعارض دارند. بر اساس اولی سوره در سال های اول هجرت و طبق دومی در سال های پایانی نازل شده است.                                                                   

ب) دیگر آیاتی که از سوی برخی مفسران تاریخ نزول دیگری به جز بقیه سوره دارد، آیات 24 و 25 است. در این دو آیه می خوانیم: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ». مفسران در تفسیر آیه بر دو نظرند:

 1-گروهی با پیروی از ابن عباس (نک: طبری، ج29، ص51) آن را به غیر از زکات تفسیر کرده اند. از جمله ثعالبی می گوید: "مقصود غیر زکات است. زیرا سوره مکی است و وجوب زکات در مدینه صورت گرفت" (ثعالبی، ج5،486). آلوسی نیز معتقد است: "بهره معینی است که به قصد نزدیکی به خدا و دلسوزی بر دیگران بر خود واجب می کنند" (آلوسی، ج15، ص71).

2- بعضی دیگر به تبع قتاده (نک: طبری، ج29، ص51) و حسن (نک: طبرسی، ج10، ص527)، حق معلوم را زکات واجب دانسته اند.عمده دلیل این گروه در دو چیز خلاصه می شود: اول این که حق معلوم و معین تنها زکات است و غیر از آن، معین نیست و ممکن است کم یا زیاد باشد. ثانیاً آیات پیش از آن، سرزنش کسانی است که از دادن حق خودداری می کنند و در این آیه آن ها که در اموالشان حقی را برای محرومان معین کرده اند، استثنا شده اند. از این بیان معلوم می شود که آیه مربوط به زکات است؛ زیرا تنها کسانی شایسته سرزنش اند که زکات واجب نمی پردازند و نه دیگران که صدقه مستحب نمی دهند (فخر رازی، ج30، ص645).                                                                                          

از سخنان بالا بر می آید گروهی بدین دلیل که سوره مکی است و زکات در مدینه تشریع شده، آیه مزبور رابه غیر زکات معنا کرده اند. اینان بر مکی بودن تمام سوره پای فشرده اند. در مقابل عده ای با پذیرفتن دلالت آیه بر تشریع زکات، آن را از سیاق دیگر آیات جدا کرده و مدنی می دانند. البته از دلیل دوم گروه اخیر استفاده می شود آیات پیش از آن را نیز در همین سیاق و مدنی می دانند. روایت زیر شاهدی بر مدنی بودن آیه است:                                                                                            

ن رسول الله صلى الله عليه و سلم بعث سرية، فغنموا، فجاء قوم لم يشهدوا الغنائم، فنزلت: فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم"(طبری، ج29، ص52).                                                                                                           

روشن است که جنگ های پیامبر و کسب غنیمت تنها در دوره مدنی صورت گرفته است.                                                  

همان گونه که پیش از این گفتیم آیات سوره از ارتباط لفظی و معنوی محکمی برخوردارند. از این رو نمی توان بخشی از آن را جدای از دیگر بخش ها معنا نمود. بر این اساس اگر مدنی بودن آیه را بپذیریم، باید آن را به دیگر آیات نیز تسری دهیم؛ چنان که علامه طباطبایی چنین کرده و سوره را مدنی دانسته اند(نک: طباطبایی، ج20، ص5-6).                                             

    با این وجود نمی توان مدنی بودن آیه یاد شده را پذیرفت. نگاهی به دیگر آیات زکات نشان می دهد، مردم مکه نیز با حکم یاد شده آشنا بوده اند. برای نمونه در سوره مریم که در مکه نازل شده است، از زبان عیسی(ع) می فرماید: «وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا»(مریم/31). به علاوه از عادات تاجران مکه این بود که بخشی از سود خویش را برای رسیدگی به فقیران در نظر می گرفتند (جواد علی، فصل 51). از این رو گرچه جزئیات زکات در مدینه مشخص گردید، ولی اصل آن پیش از اسلام نیز وجود داشته است. به همین دلیل نمی توان با استدلال های بالا، آیه و به تبع آن سوره را مدنی دانست.                                                                                                                                                                                                    تعیین زمان نزول سوره بر اساس رویداد های زمانمند و روایات ترتیب نزول                                       تصریح یا اشاره به رخدادهای زمانمند می تواند کمک فراوانی به تاریخ گذاری سوره داشته باشد ولی در این سوره چنین چیزی وجود ندارد. سوره حاقه نیز که از جهت ترتیب نزول پیش از آن است اشاره و یا تصریحی به رویداد زمانمند ندارد. تنها بر اساس روایات ترتیب نزول و میان گیری از آیات سوره ها، می توان گفت سوره یاد شده در اواخر دوره مکی و اوایل سال سیزدهم نازل شده است.

 

بررسی موضوعات مشابه در سوره های دیگر

یکی از مؤید هایی که می تواند به ما در تعیین زمان نزول سوره یاری رساند، بررسی موضوعات یک سوره و مقایسه آن با دیگر سوره هاست. در این صورت آشکار می شود که چه مسائلی در چه برهه هایی از زمان مورد بحث و توجه قرآن قرار گرفته است. در این جا برای نمونه به حکم "صبر" ، "پشت کردن به آیات الهی" و "روح" می پردازیم.                                            

1-(فاصبر صبراً جمیلاً: آیه 5) ریشه "صبر" 103 بار در قرآن به کار رفته است. از این میان 15 مرتبه خداوند پیامبر را دعوت به صبر می نماید. بررسی انجام شده در موارد یاد شده نشان می دهد که همه آن ها سوره های مکی بوده و غالباً بر محور دعوت پیامبر به صبر در برابر انکار قیامت از سوی مشرکان و کافران استوار است. برای نمونه در آیه 35 احقاف می خوانیم: "فاصبر کما صَبَرَ اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم کانّهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعة من نهار". آیات 55 سوره غافر؛ 130 طه؛ 17 ص، 39 ق؛48 قلم و آیات دیگری همگی از انکار مشرکان حکایت دارند. روشن است که این کار در دوره مکی انجام می شده است؛ زیرا ارتباط اصلی پیامبر با آنان در این دوره بوده است. آنچه گفتیم مؤید بخش های پیشین نوشتار حاضر است که مکی بودن سوره را تقویت می کند.

2-(تدعو من أدبر و تولّی: آیه 17) موضوع دیگر رویگردانی و پشت کردن به آیات الهی است. آیات 46 اسرا؛ 80 نمل؛ 52 روم؛ 23 مدثر و 7 لقمان که از این موضوع سخن گفته اند همگی درباره مشرکان مکه بوده و نشان گر این واقعیت است که این موضوع تنها در این دوره مطرح بوده است.

3-(تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة: آیه 4) از "روح" نیز تنها در آیات مکی سخن به میان آمده است:" یوم یقوم الروح والملائکة"(نبأ/38)؛ "یسئلونک عن الروح"(اسرا/85)

   افزون بر موارد یاد شده، طول آیات و فواصل آن ها در این سوره همچون عموم سوره های مکی کوتاه و آهنگین است.

 

بستر تاریخی نزول سوره

کتاب های سیره، چندان به وقایع سال سیزدهم بعثت نپرداخته اند. رخداد مهمی که در این سال واقع شد پیمان عقبه دوم بود که با گروهی از اوس و خزرج بسته شد. در سال دوازدهم پیامبر با گروهی از آنان دیدار نموده و دعوت خود را اعلام داشتند. آنان ایمان آوردند و به مدینه بازگشتند. در موسم حج آن سال دوازده نفر در عقبه با پیامبر دیدار کردند و پس از اسلام آوردن ، و بازگشت به مدینه، اسلام خود را آشکار ساختند. در عقبه دوم که در سال سیزدهم روی داد، در مورد اعلام حمایت از رسول خدا و هجرت ایشان به مدینه صحبت شد(الحسن بن عمر، ص 70-72).

   آیات این سوره، تصریح و یا اشاره ای به این رخداد ندارد. با این حال عبارت "إنا لقادرون علی أن نبدّل خیراً منهم" در آیات 40 و 41 می تواند اشاره ای به موضوع عقبه و هجرت پیامبر داشته باشد. توضیح این که پس از یک دوره طولانی دعوت پیامبر و انکار قریش، گویا خداوند می فرماید: این که اهل مکه ایمان نیاورند مسأله ای نیست. به زودی گروهی دیگر از تو حمایت خواهند نمود که بهتر از اینان اند. مکیان با وجود خویشاوندی از ایمان آوردن خودداری نمودند ولی گروهی دیگر (اهل یثرب) به تو ایمان آورده و تو را در شهر خود جای می دهند وما بر این کار تواناییم. در واقع اهل مکه با لجاجت و مسخره کردن، نمی توانند جلوی دعوت تو را بگیرند و پیام تو همه  جایی خواهد شد.                                              

نتیجه

از آن چه گذشت آشکار می شود آیات سوره معارج یک واحد نزول را تشکیل می دهند و دارای سیاق و ارتباط یکپارچه اند. روایات شأن نزول نیز شایستگی ندارند تا همه یا بخشی از آن را مربوط به دوره مدنی بدانند. افزون بر این سیاق آیات، روایات ترتیب نزول و نیز آیات متحد الموضوع، همگی مکی بودن سوره دلالت می کند.                                                                                       

                                                            

                       

منابع:

-آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبد الباری عطیة، دار الکتب العلمیة، بیروت، اول، 1415ق.

-بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثة قم، بنیاد بعثت، تهران، اول، 1416ق.

-ثعالبی، عبد الرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، تحقیق محمد علی معوض و ...، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1418ق.

-ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، اول، 1422ق.

-جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، دار العلم للملایین، بیروت، الثانیة، 1978م.

-الحسن بن عمر بن حبیب، المقتفی من سیرة المصطفی، تحقیق مصطفی محمد حسین الذهبی، دار الحدیث، القاهره، مصر، الاولی، 1416ق/1996م.

-درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، سوریه، چهارم، 1415ق.

-الدعاس، احمد عبید و دیگران، اعراب القرآن الکریم، دارالنمیر/ دار الفارابی، دمشق، اول، 1425ق.

-صافی، محمود، الجدول فی اعراب القران، دار الرشید/ مؤسسة الایمان، دمشق/ بیروت، چهارم، 1418ق.

-طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، پنجم، 1417ق.

-طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، سوم، 1372ش.

-طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، دار المعرفة ، بیروت، اول، 1412ق.

-فخر الدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، سوم، 1420ق.

-محقق، محمد باقر، نمونه بینات در شأن نزول آیات، انتشارات اسلامی، تهران، چهارم، 1361ش.

-نکونام، جعفر، درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن، نشر هستی نما، تهران، اول،1380ش.

-واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق کمال بسیونی زغلول، دار الکتب العلمیة، بیروت، اول، 1411ق.