نام :راضیه
تبریزی زاده
اصفهانی
8523201002
نام درس
:علوم قرآنی 2
بسم الله
الرحمن الرحیم
مقدمه
:
«تاریخ گذاری
آیات قرآنی
فرایندی است
که در پی آن می توان
به اطلاعات
مهمی در باره
نزول آیات
قرآن و معنا و
محتوای آن دست
یافت .این امر
تاثیر فراوانی
در تفسیر قرآن
کریم و و دست
یابی به سیره
صحیح رسول
اکرم صلی اله
علیه و آله و و
نیز کمک به
تصحیح روایات
رارد . از این
رهگذر تحقیق
ذیل با نواقص
و کاستی های
فراوان که
ازسوی نگارنده
جملگی قابل
پذیرش است
پیرامون تاریخ
گذاری سوره
جمعه می باشد.»
سوالات
مطرح در تبین
تاریخگذاری
سوره نساء:
1-آیا سوره
دفعی النزول
است یا تدرجی
النزول و در
صورت تدرجی
النزول بودن
آن مشتمل بر
چند واحد نزول
است ؟
سوره
نساء بر حسب
روایات ترتیب
نزول در رتبه
قرار 109داردو
مشتمل بر 11آیه
می باشد.سوره مدنی وتدریجی
النزول بوده
وبا در نظر گرفتن
اتصالات لفظی
و معنوی آیات،
مشتمل بر 2واحد
نزول باشد .
ارتباط
لفظی آیات :
بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ
يُسَبِّحُ
لِلَّهِ ما
فِي
السَّماواتِ
وَ ما فِي
الْأَرْضِ
الْمَلِكِ
الْقُدُّوسِ
الْعَزيزِ
الْحَكيمِ (1)
هُوَ
الَّذي بَعَثَ
فِي
الْأُمِّيِّينَ
رَسُولاً
مِنْهُمْ
يَتْلُوا
عَلَيْهِمْ
آياتِهِ وَ
يُزَكِّيهِمْ
وَ
يُعَلِّمُهُمُ
الْكِتابَ وَ
الْحِكْمَةَ
وَ إِنْ
كانُوا مِنْ
قَبْلُ لَفي
ضَلالٍ
مُبينٍ (2)
آیه2:
هو :مرجع
ضمیر الله در
ایه قبل
الذی
:عائد صله
الله درآیه
قبل
آیه 3:
وَ
آخَرينَ
مِنْهُمْ
لَمَّا
يَلْحَقُوا
بِهِمْ وَ
هُوَ
الْعَزيزُ
الْحَكيمُ (3)
و:عاطف
آیات 2و3
منهم
و بهم:مرجع
ضمیر امیین در
آیه 2
هو :مرجع
ضمیر الله در
آیه1
آیه4:
ذلِكَ
فَضْلُ
اللَّهِ
يُؤْتيهِ
مَنْ يَشاءُ
وَ اللَّهُ
ذُو
الْفَضْلِ
الْعَظيمِ (4)
ذالک:مشار
الیه ذالک بعث
در آیه 2 است
آیه 5:
مَثَلُ
الَّذينَ
حُمِّلُوا
التَّوْراةَ
ثُمَّ لَمْ
يَحْمِلُوها
كَمَثَلِ
الْحِمارِ
يَحْمِلُ
أَسْفاراً
بِئْسَ
مَثَلُ الْقَوْمِ
الَّذينَ
كَذَّبُوا
بِآياتِ
اللَّهِ وَ
اللَّهُ لا
يَهْدِي
الْقَوْمَ
الظَّالِمينَ
(5)
الذین
:عائد صله
آخَرينَ در
آیه3 است .
حمّلوا:مرجع
ضمیر آخَرينَ
است .
آیه 6:
قُلْ
يا أَيُّهَا
الَّذينَ
هادُوا إِنْ
زَعَمْتُمْ
أَنَّكُمْ
أَوْلِياءُ
لِلَّهِ مِنْ
دُونِ
النَّاسِ
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ
كُنْتُمْ
صادِقينَ (6)
قل :
مرجع رسول در
ایه 2
الذین:
عائد صله الَّذينَ
حُمِّلُوا
التَّوْراةَدر
آیه 5
هادوا-
إِنْ
زَعَمْتُمْ-
أَنَّكُم-
فَتَمَنَّوُا-
كُنْتُمْ
مرجع
ضمیرالَّذينَ
حُمِّلُوا التَّوْراةَدر
آیه 5.
آیه 7:
وَ
لا
يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْديهِمْ
وَ اللَّهُ
عَليمٌ
بِالظَّالِمينَ
(7)
وَ:عاطف
ایه قبل
لا
يَتَمَنَّوْنَهُ:مرجع
يَتَمَنَّوْنَ
و هم در أَيْديهِمْ
، الَّذينَ
حُمِّلُوا
التَّوْراةَدر
آیه5و مرجع
هاءموت در آیه
6 است.
بِما
:عائد صله می
تواند اشاره
به
حُمِّلُوا
التَّوْراةَ
ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها
كَمَثَلِ
الْحِمارِ
يَحْمِلُ أَسْفاراً.
آیه 8:
قُلْ
إِنَّ
الْمَوْتَ
الَّذي
تَفِرُّونَ مِنْهُ
فَإِنَّهُ
مُلاقيكُمْ
ثُمَّ تُرَدُّونَ
إِلى عالِمِ
الْغَيْبِ وَ
الشَّهادَةِ
فَيُنَبِّئُكُمْ
بِما
كُنْتُمْ
تَعْمَلُونَ
(8)
قُلْ:مرجع
رسول در ایه 2
الَّذي:عائد
صله موت در
آیه 6 است
تَفِرُّونَ-
مُلاقيكُمْ-
تُرَدُّونَ-
فَيُنَبِّئُكُمْ
– كُنْتُمْ- تَعْمَلُونَ
:مرجع ضمائر
الَّذينَ
حُمِّلُوا التَّوْراةَدر
آیه 5است
آیه 9:
يا
أَيُّهَا
الَّذينَ
آمَنُوا إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ
مِنْ يَوْمِ
الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا
إِلى ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
ذَرُوا الْبَيْعَ
ذلِكُمْ خَيْرٌ
لَكُمْ إِنْ
كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ
(9)
ظاهراًاین
آیه با آیات
قبل خود
ارتباط لفظی
ندارد .
آیه
10:
فَإِذا
قُضِيَتِ
الصَّلاةُ
فَانْتَشِرُوا
فِي
الْأَرْضِ وَ
ابْتَغُوا
مِنْ فَضْلِ اللَّهِ
وَ اذْكُرُوا
اللَّهَ
كَثيراً لَعَلَّكُمْ
تُفْلِحُونَ
(10)
فَإِذا:فاء
رابط
قُضِيَتِ
–
فَانْتَشِرُواَ-
ابْتَغُوا-اذْكُرُواً-
لَعَلَّكُمْ-
تُفْلِحُونَ :
مرجع ضمیر
الَّذينَ
آمَنُوادر آیه
9
آیه
11:
وَ
إِذا رَأَوْا
تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها وَ
تَرَكُوكَ
قائِماً قُلْ
ما عِنْدَ
اللَّهِ
خَيْرٌ مِنَ
اللَّهْوِ وَ مِنَ
التِّجارَةِ
وَ اللَّهُ
خَيْرُ الرَّازِقينَ
(11)
وَ:عاطف
با آیه 10
رَأَوْا-انْفَضُّوا-َ
تَرَكُوكَ :
مرجع ضمیر الَّذينَ
آمَنُوادر
آیه 9
قُلْ:
مرجع رسول در
ایه 2
ارتباط
معنوی آیات :
مجموعه
اول آیات :
بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ
يُسَبِّحُ
لِلَّهِ ما
فِي
السَّماواتِ
وَ ما فِي
الْأَرْضِ
الْمَلِكِ
الْقُدُّوسِ
الْعَزيزِ
الْحَكيمِ
(1)هُوَ الَّذي
بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ
رَسُولاً
مِنْهُمْ
يَتْلُوا
عَلَيْهِمْ
آياتِهِ وَ
يُزَكِّيهِمْ
وَ
يُعَلِّمُهُمُ
الْكِتابَ وَ
الْحِكْمَةَ
وَ إِنْ كانُوا
مِنْ قَبْلُ
لَفي ضَلالٍ
مُبينٍ (2)وَ
آخَرينَ
مِنْهُمْ
لَمَّا
يَلْحَقُوا
بِهِمْ وَ
هُوَ
الْعَزيزُ
الْحَكيمُ (3)
ذلِكَ
فَضْلُ
اللَّهِ
يُؤْتيهِ
مَنْ يَشاءُ
وَ اللَّهُ
ذُو
الْفَضْلِ
الْعَظيمِ (4)
مَثَلُ
الَّذينَ
حُمِّلُوا
التَّوْراةَ
ثُمَّ لَمْ
يَحْمِلُوها
كَمَثَلِ
الْحِمارِ
يَحْمِلُ
أَسْفاراً بِئْسَ
مَثَلُ
الْقَوْمِ
الَّذينَ
كَذَّبُوا
بِآياتِ
اللَّهِ وَ
اللَّهُ لا
يَهْدِي الْقَوْمَ
الظَّالِمينَ
(5)قُلْ يا
أَيُّهَا الَّذينَ
هادُوا إِنْ
زَعَمْتُمْ
أَنَّكُمْ
أَوْلِياءُ
لِلَّهِ مِنْ
دُونِ
النَّاسِ فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ
كُنْتُمْ
صادِقينَ (6)وَ
لا يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ
وَ اللَّهُ
عَليمٌ
بِالظَّالِمينَ
(7)قُلْ إِنَّ
الْمَوْتَ
الَّذي
تَفِرُّونَ
مِنْهُ
فَإِنَّهُ
مُلاقيكُمْ
ثُمَّ تُرَدُّونَ
إِلى عالِمِ
الْغَيْبِ وَ
الشَّهادَةِ
فَيُنَبِّئُكُمْ
بِما
كُنْتُمْ
تَعْمَلُونَ
(8)
در آیه
2،كلمه"
اميين" جمع
كلمه" امى"
است، يعنى كسى
كه قادر بر
خواندن و
نوشتن نيست. و
منظور از اين
بىسوادان
مردم عرب
هستند، كه در
عصر رسول خدا
(ص) بيشترشان
بىسواد
بودند، و جز
افرادى
انگشتشمار
قادر بر
خواندن و نوشتن
نبودند، و خود
رسول خدا (ص) هم
صرفنظر از رسالتش
از همان
اكثريت بود، و
لذا فرمود:"
هُوَ الَّذِي
بَعَثَ فِي
الْأُمِّيِّينَ
رَسُولًا
مِنْهُمْ": او
كسى است كه در
ميان مردمى
بىسواد
رسولى از جنس
خود آنان و
براى همه آنان
مبعوث كرد.
بعضى
احتمال
دادهاند كه
مراد از كلمه"
اميين"
مشركين
باشند، يعنى
غير اهل كتاب،
به شهادت
اينكه قرآن
كريم از
يهوديان نقل
مىكند كه
گفتند:"
لَيْسَ
عَلَيْنا فِي
الْأُمِّيِّينَ
سَبِيلٌ" .
ليكن
اين احتمال
درست نيست،
براى اينكه در
ذيل آيه
مىفرمايد:"
يَتْلُوا
عَلَيْهِمْ
آياتِهِ"
يعنى او را مبعوث
كرد تا آيات
خدا را بر آن
اميين
بخواند، و اگر
منظور از اين
كلمه مشركين
باشند، بايد بگوييم
كه آياتى از
قرآن تنها بر
مشركين خوانده
مىشده، و حال
آنكه هيچ
آيهاى در
قرآن نيست كه
مخصوص غير
عرب، و غير
اهل كتاب
باشد.
بعضى
ديگر احتمال
دادهاند كه
منظور از اميين
اهل مكه باشد،
براى اينكه
مكه را" ام
القرى"
مىگفتند. اين
نيز درست
نيست، براى
اينكه با مدنى
بودن سوره –که
در قسمت بعد به
آن خواهیم
پرداخت
-مناسبت
ندارد، زيرا
به نظر می
رسدآن كه ضمير
در" يزكيهم" و
در" يعلمهم"
به مهاجرين و
ساير
مسلمانان اهل مكه
كه بعد از فتح،
اسلام آوردند
و به نسلهاى
بعد ايشان برگردد.
و اين از مذاق
قرآن به دور
است.
"
ذلِكَ فَضْلُ
اللَّهِ
يُؤْتِيهِ
مَنْ يَشاءُ
وَ اللَّهُ
ذُو
الْفَضْلِ
الْعَظِيمِ" اشاره
با كلمه" ذلك" به همان بعثت
است، و به
خاطر اينكه آن
را امرى بزرگ
و قابل احترام
معرفى كند با
كلمه مذكور كه
مخصوص اشاره
به دور است
مورد اشاره
قرار داده. پس
رسول خدا كسى
است كه به چنين
امرى بزرگ و
فضلى عظيم
اختصاص يافته.
و معناى آيه
اين است كه:
اين بعث، و
اينكه آن جناب
خدا را بخواند
و مردم را
تزكيه كند و
كتاب و حكمتشان
بياموزد، خود
فضل و عطائى
است از خداى
تعالى كه به
هر كس مشيتش
تعلق گيرد مىدهد،
و مشيتش تعلق
گرفت كه آن را
به محمد (صلوات
اللَّه عليه)
بدهد، و خدا
داراى فضلى
عظيم است.
البته
اين معنايى
است كه مفسرين
براى آيه كردهاند،
و احتمال
مىرود كلمه"
ذلك" اشاره به بعث
تنها نباشد،
بلكه به بعث
باشد با نسبتى
كه به اطرافش
دارد، يعنى به
بعث كننده و
بعث شده، و
مردمى كه بعث
براى آنها
است، آن وقت
معناى آيه
چنين مىشود:
اين
بعث از فضل
خدا است كه آن
را به هر كس
بخواهد
مىدهد، و
فعلا خواسته
است محمد (ص) را
به آن مخصوص
كند، در نتيجه
او را براى
رسالت خود
اختيار كرد، و
امت او را
براى اين كار
انتخاب نمود و
پيامبر را از
ميان آنان
برگزيد، و به
سوى آنان گسيل
داشت. اين آيه
و دو آيه قبلش
يعنى آيه" هُوَ
الَّذِي
بَعَثَ ...
الْعَظِيمِ"
لحن امتنان را
دارد.
"
مَثَلُ
الَّذِينَ
حُمِّلُوا
التَّوْراةَ
ثُمَّ لَمْ
يَحْمِلُوها كَمَثَلِ
الْحِمارِ
يَحْمِلُ
أَسْفاراً ... كَمَثَلِ
الْحِمارِ
يَحْمِلُ
أَسْفاراً"(5)
و
منظور از
اينكه فرمود:"
مثل آنهايى كه
تورات بر آنان
تحميل شد" به
شهادت سياق
اين است كه تورات
به آنان تعليم
داده شد. و
مراد از اينكه
فرمود" ولى آن
را حمل
نكردند" اين
است كه به آن
عمل نكردند،
ذيل آيه هم كه
مىفرمايد" بِئْسَ
مَثَلُ
الْقَوْمِ
الَّذِينَ
كَذَّبُوا
بِآياتِ
اللَّهِ"
مؤيد و شاهد
بر اين معنا
است. و منظور
از" كسانى كه
تورات
تحميلشان شد
ولى آن را حمل
نكردند"
يهوديانى است
كه خدا تورات
را بر پيامبر
آنان موسى (ع)
نازل كرد و او
معارف و شرايع
آن را
تعليمشان
داد، ولى رهايش
كردند، و به
دستورات آن
عمل ننمودند،
لذا خداى
تعالى
برايشان مثلى
زد، و آنها را
به الاغى
تشبيه كرد كه
كتابهايى بر
آن بار شده، و خود
آن حيوان هيچ
آگاهى از
معارف و حقائق
آن كتابها
ندارد، و در
نتيجه از حمل
آن كتابها
چيزى به جز
خستگى برايش
نمىماند.
در برخی
از تفاسر نیز
آمده :
كَمَثَلِ
الْحِمارِ يَحْمِلُ
أَسْفاراًاین
مثال را
خداوند متعال
از ا ین حیث
بیان می دارد
که همان طور
که یهود از
عمل به
توراتاعراض
کردند اگر به
فرامین محمدا
صلّى اللّه
عليه و سلّم هم
معمل نشود مانند
همین است
چراکه از آن
نفعی عائد
نشده است مثل
یهودکه تورت
را می خواندند
اما از آن
بهره نمی
بردند زیرا
مخالف مطالب
داخل آن بودند
و این مثال در
خصوص کسی که
معانی قران را
هم نمی فهمدو
بدان عمل نمی
کند هم جاری
است
ميمون بن
مهران گفته :
يا أهل القرآن
اتبعوا
القرآن قبل أن
يتبعكم سپس این آیه
راتلاوت کردو
انگاه به بیان
ذم موجود در
این آیه
پرداخت پس
خدای تعالى
فرمود : بِئْسَ
مَثَلُ
الْقَوْمِ
يعني بئس مثلا
مثل القوم
الَّذِينَ
كَذَّبُوا
بِآياتِ اللَّهِ
يعني محمدا
صلّى اللّه
عليه و سلّم وآنچه
کهاز آیات
قران بیان
داشت و گفته
شده مراد از
آیات ،آیات
تورات بوده
است .
وجه
اتصال اين آيه
به آيه قبلش
اين است كه
بعد از آنكه
خداى تعالى
سخن را با
مساله بعث
پيامبرى امى
آغاز كرد، و
بر مسلمانان
منت نهاد كه از
ميان همه
اقوام امى
پيامبر را در
بين آنان مبعوث
كرد، تا كتاب
را بر آنان
بخواند، و
تزكيهشان
كند، و كتاب و
حكمتشان
بياموزد و در
نتيجه از
ظلمتهاى
گمراهى به سوى
نور هدايت
بيرونشان
نموده، از
حضيض جهل به اوج
علم و حكمتشان
برساند، و در
آخر سوره هم به
طور عتاب و
توبيخ به
رفتار آنان
اشاره مىكند،
كه به جاى
شكرگزارى در
مقابل اين منت
چگونه به سوى
لهو و تجارت
شتافتند، و
پيامبر را در
حال خطبه جمعه
تنها
گذاشتند، با
اينكه نماز
جمعه از
بزرگترين
مناسك دينى
است.
در
بين آن آغاز و
اين انجام
سوره مثل
مذكور را براى
يهوديان آورد
كه تورات
تحميلشان شد،
ولى آن را حمل
نكردند، و چون
خرانى شدند كه
بار كتاب بر
دوش دارند، و
هيچ بهرهاى
از معارف و حكمتهاى
آن ندارند. پس
مسلمانان
بايد به امر دين
اهتمام
بورزند و در
حركات و سكنات
خود مراقب خدا
باشند، و رسول
او را بزرگ
بدانند،
احترام كنند،
و آنچه
برايشان
آورده ناچيز
نگيرند، و
بترسند از
اينكه خشم خدا
آنان را بگيرد،
همان طور كه
يهود را گرفت،
و آنان را جاهلانى
ستمگر خواند،
و به خرانى كه
بار كتاب به دوش
دارند تشبيه
شان كرد.
در
تفسير روح
المعانى وجه
ارتباط آيه
مورد بحث به
آيه قبلش را
چنين بيان
داشته:
آيهمورد بحث
متضمن اشاره
به همان مطلبى
است كه آيات
قبل بيان
مىكرد، و
خلاصه اشاره
مىكند به
اينكه اين
رسول مبعوث را
خداى تعالى بر
طبق همان
صفاتى مبعوث
كرد كه در
تورات و به
زبان انبياى
بنى اسرائيل
بشارتش را
داده بود، پس
گويا فرموده:"
هُوَ الَّذِي
بَعَثَ ..."، آن
خدايى است كه
پيامبر مبشر در
تورات را به
همان
نشانىها
مبعوث كرد كه
يكى از آن
نشانىها امى
بودن، و يكى
ديگر مبعوث
شدن در قومى
امى است، و
مثل يهوديانى
كه آن بشارتها
را ديده
بودند، و اين
پيامبر را هم
ديدند و يقين
كردند كه اين
همان است و
باز ايمان
نياوردند،
مثل حمار است
(روح المعانی
ج28 ص59)
ولى این
قول اولا تحكم
است و ثانيا
در سياق آيه
دليلى بر صحت
آن نيست.
و در تفسير
قمى در ذيل
آيه" مَثَلُ
الَّذِينَ حُمِّلُوا
التَّوْراةَ
ثُمَّ لَمْ
يَحْمِلُوها
كَمَثَلِ
الْحِمارِ"
مىگويد: حمار
كتابها را حمل
مىكند، ولى
نمىداند كه
در آن كتابها
چيست، و به
دستورات آن
كتابها عمل
نمىكند،
همچنين بنى
اسرائيل كه
تورات بر آنان
حمل شد، ولى
مثل حمار آن
را حمل كردند،
نه فهميدند كه
در آن چيست، و
نه عمل
كردند.در اين
روايت بيان
قبلى ما كه در
وجه اتصال اين
آيه به ما قبل
داشتيم تاييد
شده است
حاصل
معناى آيه اين
است كه:
يهوديان را
مخاطب قرار
بده، و به
ايشان بگو: اى
كسانى كه كيش
يهودىگرى را
به خود
بستهايد،
اگر معتقديد
كه تنها شما
اولياى
خداييد، و نه
هيچ كس ديگر،
و اگر در اين
اعتقادتان
راست
مىگوييد،
آرزوى مرگ
كنيد، و
خريدار آن
باشيد، براى
اينكه ولى خدا
و دوست او
بايد دوستدار
لقاى او باشد،
شما كه يقين
داريد دوست
خداييد، و
بهشت تنها از
آن شما است، و
هيچ چيزى ميان
شما و بهشت و
خدا حائل
نمىشودمگر
مردن، بايد
مردن را دوست
بداريد، و با
از بين رفتن
اين يك حائل
به ديدار دوست
برسيد، و در
مهمانسراى او
پذيرايى
شويد، و از
دار دنياى پست
كه به جز هم و
غم و محنت و
مصيبت چيزى در
آن نيست آسوده
گرديد.
" وَ
لا
يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ
وَ اللَّهُ
عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ"
خداى عز
و جل بعد از
پيشنهاد
تمناى مرگ به
يهوديان، به
پيامبر خود
خبر مىدهد كه
اين يهوديان
هرگز تمناى مرگ
نخواهند كرد،
و اين تمنا
نكردنشان را
تعليل مىكند
به آنچه در
دنيا مرتكب
شدهاند، مىفرمايد:
يهوديان به
خاطر" بِما
قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ"
هرگز چنين
آرزويى
نمىكنند. و
جمله" بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ"
كنايه است از
ظلم و فسوقى
كه در دنيا
مرتكب
شدهاند. پس معناى
آيه اين است
كه: يهوديان
به سبب
ظلمهايى كه
كردند آرزوى
مرگ
نمىكنند، و
خدا داناى به
ظالمان است،
مىداند كه
ستمكاران هيچ
وقت لقاى خدا
را دوست
نمىدارند،
چون دشمنان
خدايند، و بين
خدا و آنان
ولايت و محبتى
در كار نيست.
در مجموع به
نظرمی سد 8 آیه
ابتدای سوره
اتصال
معنائی و
لفظی داشته و
به عنوان یک
واحد نزول به
شمار می
آیندو خطاب
اصلی آیات با
یهودیان
مدینه است . |
مجموعه
دوم آیات :
يا
أَيُّهَا
الَّذِينَ
آمَنُوا إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ
مِنْ يَوْمِ
الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا إِلى
ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
ذَرُوا
الْبَيْعَ ذلِكُمْ
خَيْرٌ
لَكُمْ إِنْ
كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ
(9) فَإِذا
قُضِيَتِ
الصَّلاةُ
فَانْتَشِرُوا
فِي
الْأَرْضِ وَ
ابْتَغُوا
مِنْ فَضْلِ
اللَّهِ وَ
اذْكُرُوا
اللَّهَ كَثِيراً
لَعَلَّكُمْ
تُفْلِحُونَ
(10) وَ إِذا رَأَوْا
تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها وَ
تَرَكُوكَ
قائِماً قُلْ
ما عِنْدَ
اللَّهِ
خَيْرٌ مِنَ
اللَّهْوِ وَ
مِنَ التِّجارَةِ
وَ اللَّهُ
خَيْرُ
الرَّازِقِينَ
(11)
بيان
آيات [بيان
آيات مربوط به
نماز جمعه،
امر به شتاب
بدان و رها
كردن هر كار
باز دارنده از
آن]
اين
آيات وجوب
نماز جمعه و
حرمت معامله
را در هنگام
حضور نماز
تاكيد نموده،
در ضمن كسانى
را كه در حال
خطبه نماز آن
را رها نموده،
به دنبال لهو
و تجارت
مىروند عتاب
نموده،
عملشان را عمل
بسيار ناپسند
مىداند.
و در
تسمیه این روز
به جمعه
اختلاف شده
است برخی گفته
اند:
چون اللّه
تعالى تمام کرده در
این روزخلق
آدم را به آن
جمعه میگوند
ویا گفته شده
چون اللّه تعالى
فارغ شد از خلق
أشياءدر این
روز به ان
جمعه گفته
اندو یا به
دلیل اجتماع
جماعات در آن
برای نماز به
آن جمعه می
گویند و گفته
شده اولین کسی
که این نام را
بر جمعه
نهادكعب بن
لؤي بود .
و در
آيه شريفه كه
مىفرمايد:"
وَ إِذا
رَأَوْا ..."،
التفاتى از
خطاب"
فانتشروا-
متفرق شويد" به
غيبت" وَ إِذا
رَأَوْا- و
چون لهو و
تجارتى مىبينند"،
به كار رفته،
و نكته آن
تاكيد مفاد
سياق- يعنى آن
عتاب و
استهجانى كه
در عمل آنان بود-
است، و
مىخواهد
بفهماند اين
مردم كه از شرافت
و افتخار گوش
دادن به سخنان
شخصى چون خاتم
انبياء اعراض
مىكنند،
قابليت آن را
ندارند كه
پروردگارشان
روى سخن به
ايشان بكند. ابن
سيرين گفته به
این دلیل این
روز را جمعه می
گفتند که در
این روز قبل
از تشرف فرمای
پیامبر به
مدینه جمع می
شدند و به
همین دلیل جمعه
نامیده شد
همانطوريهود
روز شنبه جمع
می شدند یا
نصارا در روز
یک شنبه و این
روز را روز
عروبه
نامیدند و بر این
اسا س اللّه
تعالى در این
روزاین آیات
را نازل کرد
و در
آيه شريفه كه
مىفرمايد:"
وَ إِذا
رَأَوْا ..."،
التفاتى از
خطاب"
فانتشروا-
متفرق شويد"
به غيبت" وَ
إِذا رَأَوْا-
و چون لهو و
تجارتى مىبينند"،
به كار رفته،
و نكته آن
تاكيد مفاد سياق-
يعنى آن عتاب
و استهجانى كه
در عمل آنان
بود- است، و
مىخواهد
بفهماند اين
مردم كه از شرافت
و افتخار گوش
دادن به سخنان
شخصى چون خاتم
انبياء اعراض
مىكنند،
قابليت آن را
ندارند كه
پروردگارشان
روى سخن به
ايشان بكند.
به
نظر می رسد
آیات نهم تا
انتهای سوره
نیز با یکدیگر
اتصال
لفظی و
معنوی داشته و
در صدد بیان
احکام شرعی و
اخلاقی
مسلمین و خطاب
به مسلمانان
مدینه است |
بخش دوم:مکی
و مدنی بودن
سوره :
در خصو
ص سورمدنی و
تعدادشان
اختلاف
نظرهائی در بین
مفسرین و
دانشمندان
علوم قرآنی وجود
دارد ،اما
انچه مسلم است
آن است که همه
آنان
متفقاًسور ه
جمعه را از
سوره مدنی است
و حتی یک مورد
نقض نیز بر
خلاف آن وجود
ندارد .
از جمله
مفسرین
،علامه
طباطبائی است :
و آن
سورههايى كه
مدنى بودنشان
مورد اتفاق است
عبارتند از: 1-
بقره 2- آل
عمران 3- نساء 4-
مائده 5- انفال 6-
توبه 7- نور 8-
احزاب 9- سوره
محمد 10- فتح 11-
حجرات 12- حديد 13-
مجادله 14- حشر 15-
ممتحنه 16-
منافقون 17-
جمعه 18- طلاق 19-
تحريم 20- نصر.
المیزان
ج13ص235
و نیز
در تاریخ
یعقوبی چنین
آمده است :
آنچه از قرآن
در مدينه نازل
شده است .سى و
دو سوره از قرآن
بود نخست"ويل
للمطففين" و
سپس بترتيب سوره
بقره، سوره
انفال، سوره
آل عمران،
حشر، سوره
احزاب، سوره
نور، ممتحنه،
انا فتحنا لك،
سوره نساء،
سوره حج، سوره
حديد، سوره
محمد، هل اتى
على الانسان،
سوره طلاق،
سوره لم يكن،
سوره جمعه،
تنزيل سجده،
مؤمن، اذا
جاءك المنافقون،
مجادله،
حجرات،
تحريم،
تغابن، صف،
مائده،
براءه، اذا
جاء نصر الله
و الفتح، اذا
وقعت
الواقعة، و
العاديات،
معوذتين هر دو
با هم.
تاريخيعقوبى/ترجمه،ج1،ص:402
بخش سوم :آیا
اشاره یا
تصریح به
رخداد
زمانمندی
دارد ؟
در آیه" يا
أَيُّهَا
الَّذِينَ
آمَنُوا إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ
مِنْ يَوْمِ
الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا
إِلى ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
ذَرُوا
الْبَيْعَ
..."اشاره به
نماز جمعه شده
است.
منظور از
نداء براى
نماز جمعه،
همان أذان ظهر
روز جمعه است،
هم چنان كه در
آيه" وَ إِذا نادَيْتُمْ
إِلَى
الصَّلاةِ
اتَّخَذُوها هُزُواً"،
نيز مراد همين
است
و معناى آيه
اين است كه: اى
كسانى كه
ايمان آوردهايد!
وقتى در روز
جمعه براى
نماز جمعه
اذان
مىگويند،
تندتر بدويد،
و براى رسيدن
به نماز از
خريد و فروش و
هر عملى كه
شما را از
نماز باز
مىدارد دست
برداريد.
و جمله"
ذلِكُمْ
خَيْرٌ
لَكُمْ إِنْ
كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ"
تشويق و تحريك
مسلمانها به نماز
و ترك بيعى
است كه بدان
مامور
شدهاند.
" فَإِذا
قُضِيَتِ
الصَّلاةُ
فَانْتَشِرُوا
فِي
الْأَرْضِ وَ
ابْتَغُوا مِنْ
فَضْلِ
اللَّهِ ..." منظور از"
قضاء صلاة"
اقامه نماز
جمعه، و تمام
شدن آن است. و
مراد از"
انتشار در
ارض" متفرق شدن
مردم در زمين
و مشغول شدن
در كارهاى
روزانه براى
به دست آوردن
فضل خدا-
يعنى رزق و
روزى- است. و
اگر در ميان
همه كارهاى
روزانه فقط
طلب رزق را نام
برده، براى
اين بوده كه
مقابل ترك بيع
در آيه قبلى
واقع شود وَ
اذْكُرُوا
اللَّهَ
كَثِيراً
لَعَلَّكُمْ
تُفْلِحُونَ".
روايات
وارده از ائمه
اهل بيت (ع) و از
طرق اهل سنت متفقند
در اينكه كاروانى از
تجار وارد
مدينه شد، و
آن روز روز جمعه
بود، و مردم
در نماز جمعه
شركت كرده
بودند. رسول
خدا (ص) مشغول
خطبه نماز
بود.
كاروانيان به
منظور اعلام
آمدن خود، طبل
و دائره
كوبيدند،
مردم داخل
مسجد، نماز و رسول
خدا (ص) را رها
نموده، به طرف
كاروانيان متفرق
شدند. آيه
شريفه" يا
أَيُّهَا
الَّذِينَ
آمَنُوا إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ مِنْ
يَوْمِ
الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا
إِلى ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
ذَرُوا
الْبَيْعَ ..."
بدين مناسبت
نازل شد. و بنا
بر اين منظور
از" لهو" همان
استعمال طبل و
دائره و ساير
آلات طرب به
منظور جمع شدن
مردم است. و
ضمير در"
اليها" به تجارت
برمىگردد،
چون مقصود
اصلى مردم از
متفرق شدن
همان رسيدن به
تجارت بود، و
طبل و دائره
وسيلهاى
براى تجارت
بوده، نه
مقصود اصلى.
از جمله
موارد شان
نزول که
دربالا به
اشاره شد می
توان به موارد
ذیل اشاره کرد
: استاد
ابو طاهر
زيادى با
اسناد از جابر
بن عبد الرحمن
روايت مىكند
كه روزى
پيغمبر (ص)
خطبه جمعه
مىخواند كه
كاروانى از
راه رسيد و
همه نماز
گزاران رفتند
الّا دوازده
نفر. آيه نازل
شد كه «چون
تجارت يا
سرگرمى
ببينند بدان روى
نهند و ترا سر
پا ترك كرده
پراكنده
شوند، گو آنچه
نزد خدا است
بهتر است ...».
بخارى نيز اين
روايت را
آورده است.
محمد بن ابراهيم
مزكى با اسناد
از جابر بن
عبد اللّه
روايت مىكند
كه براى نماز
جمعه در خدمت
پيغمبر (ص) بوديم
يك كاروان
خواربار رسيد
و جز دوازده
تن همه حاضران
بيرون رفتند،
و آيه مورد
بحث نازل گرديد.
بخارى و مسلم
نيز اين روايت
را آوردهاند.
به گفته
مفسران، اهل
مدينه دچار
گرسنگى و قحط
و گرانى بودند
تا دحيه كلبى
از تجارت شام
باز آمد و
براى اعلان
ورود او طبل
مىزدند. در
آن موقع
پيغمبر (ص)
خطبه جمعه
مىخواند.
همگى از مسجد
(به صداى طبل)
بيرون رفتند
الا دوازده
نفر- از آن
جمله ابو بكر
و عمر- و آيه
بدين مناسبت
نازل گرديد و
پيغمبر (ص)
فرمود: سوگند
به آنكه جان
محمد در دست
اوست اگر شما
هم رفته بوديد
اين وادى پر
آتش مىشد.
نقد :به دلیل
کثرت و تواتری
که درنقل این
شان نزول در
شیعه و سنی-نظیر
آنچه
بخاري
در«صلاة في
كتاب الجمعة
»و در بيوع (2058، 2064)
ودر التفسير
(4899)آورده و مسلم
در« كتاب
الجمعة» (36/ 863) ص 590.و
ترمذي در
التفسير (3311)
ونسائي درالتفسير
(613).وسيوطي در «
الدرالمنثور»
(6/ 220) وأسباب نزول
القرآن واحدي
ص: 449آمده است .-
وجود
دارد و نیز
تناسب آن
باسیاق آیات
سوره به نظر
می رسدآیات با
شان نزول
ارائه شده
تطابق دارند .
در شان نزول
این آیه
روایتی وجود
دارد که
محتوای کلی
آنها به این
اشاره دارد که
هنگامی که
پیامبر مشغول
خطبه بود که
دحية بن
خليفةکه همان
دحیه کلبی است
وارد شهر شد و تمام
مردم برای
مشاهده وی
خارج شدند و
تنها هفت نفر
در مسجد باقی
ماندند وهمین
امر سبب نزول
آیه إِذا
رَأَوْا
تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها
الآية
شد.
نقد : به نظر می
رسد این شان
نزول برای آیه
صحیح نباشد
زیرا در هیچ
یک از کتب
سیره به این
بخش از زندگی
دحیه کلبی
پرداخته نشده
است با اینکه
بسیاری از
رخدادهای
زندگی او مانند
ازدواج و...در
کتب سیره موجود
است علاوه
براین به نظر
می رسد با در
نظر گرفتن وجاهت
و مقام این
صحابی که در
خصوص وی
روایاتی ادعا
دارند که
جبرئیل در
قالب او نزول
می کرد چنین
حرکتی از وی
بعید باشد و
چنین شان
نزولی برای
آیه قابل
پذیرش نیست .
بخش
چهارم : تفسير
موضوعی
تاريخی سوره ی
نساء :
آنچه که در
این بخش اساس
و محور تحقیق
قرار گرفته
؛گردآوری
آیات متحد
الموضوع و
مقایسه ی آنها
جهت دستیابی
به ترتیب نزول
و در آخر تعیین
زمان نزول
سوره است.
مطالعه
ی آیات مربوط
به نماز جمعه
از جمله آیات
متحدالموضوع
است که تنها
رد همین سوره
به ترتیب
درآیات 9و10و11به
آن اشاره شده
است که آن مراحل
ذیل را طی
کرده است :
يا أَيُّهَا
الَّذِينَ
آمَنُوا إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ
مِنْ يَوْمِ
الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا
إِلى ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
ذَرُوا
الْبَيْعَ
ذلِكُمْ
خَيْرٌ لَكُمْ
إِنْ
كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ
(9)
فَإِذا
قُضِيَتِ
الصَّلاةُ
فَانْتَشِرُوا
فِي
الْأَرْضِ وَ
ابْتَغُوا
مِنْ فَضْلِ
اللَّهِ وَ
اذْكُرُوا
اللَّهَ
كَثِيراً
لَعَلَّكُمْ
تُفْلِحُونَ
(10)
وَ
إِذا رَأَوْا
تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها وَ
تَرَكُوكَ
قائِماً قُلْ
ما عِنْدَ
اللَّهِ
خَيْرٌ مِنَ
اللَّهْوِ وَ
مِنَ
التِّجارَةِ
وَ اللَّهُ
خَيْرُ
الرَّازِقِينَ
(11)
در نگاه
اول به نظر می
رسد آیه شریفه
درمقام تشریع
وجوبی نماز
جمعه
باشد،اما
بعید نیست که
این تشریع از
نوع تشریع
امضائی باشد
چون سیاق آیه «إِذا
نُودِيَ
لِلصَّلاةِ
مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ
فَاسْعَوْا»
این نکته را
بیان می کند
که باید پیش
از آن نماز
جمعه ای برگزار
شده باشد تا
امر «فاسعوا»
به آن تعلق گیرد
موید این سخن
نقلی است از
فاضل مقداد،که
می گوید :"مردم
مدینه تا قبل
از آمدن
پیامبر به
مدینه و تشرف
،پیش از نزول سوره
جمعه به امامت
اسعد بن زراره
در یوم العروبه
نماز می
خواندند و در
مقابل سبت یهودیها
و یکشنبه
مسیحی ها ،نام
آن را جمعه نهادند.
"
از سوی
دیگر مستندات
و شواهد
تاریخی براین
نکته اشاره
دارد که
پیامبر اکرم
صلی لله علیه
و آله در سال
اول هجرت و به
کحض ورود به
مدینه اولین
نماز جمعه را
در مدینه
اقامه کردند .
بنگرید
:مروجالذهب/ترجمه،ج1،ص:635و
634و آفرينشوتاريخ/ترجمه،ج2،ص:676و675و
تاريخالطبري/ترجمه،ج3،ص:928و927.
فلسفه
نماز جمعه :
نماز
جمعه عبادتی
است که باید
لزوماً با دو
خطبه همراه
باشد و در این
دو خطبه
مخاطبان را به
تقوا سفارش و
و مصالح دنیا
و آخرتشان را
به آن ها یاد
آوری می کند
نماز جمعه به این
دلیل در روز
جمعه قرار
داده شده است
که برنامه ای
عمومی است و
خداوند به این
وسیله به امیر
مسلمین امکان
می دهد تا
مردم را موعظه
نماید و و به
اطاعت ترغیب
کند و از
معصیت الهی
بترساند و
آنچه را از
مصلحت دین و
دنیا یشان است
آگاه سازد و
اخبار و حوادث
مهمی را که از
نقاط مختلف به
او می رسد و در
سود و زیان
مردم موثر است
به اطلاعشان
برساند .ا ین
که گفته شده
است دررکعت اول
سوره جمعه و
دررکعت دوم
سوره منافقین
به دلیل هشدار
به ورود فساد
در حوزه اعتقادی
و سیاسی
واخلاقی و
اجتماعی است.
2-مطالعه
ی آیات مربوط
به [استدلال
عليه يهود با
اين بيان كه
اگر راست گوييد
آرزوى مرگ
كنيد]ازجمله آیات
متحدالموضوع
است.این
موضوع به
ترتیب در این
سوره هامورد ارزیابی
و مقدمه چینی
قرارگرفته
است :
1-" قُلْ
إِنْ كانَتْ
لَكُمُ
الدَّارُ
الْآخِرَةُ
عِنْدَ
اللَّهِ
خالِصَةً
مِنْ دُونِ النَّاسِ
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ كُنْتُمْ
صادِقِينَ وَ
لَنْ
يَتَمَنَّوْهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ
وَ اللَّهُ
عَلِيمٌ
بِالظَّالِمِينَ"(بقره/94و95)
2-" وَ
قالُوا لَنْ
يَدْخُلَ
الْجَنَّةَ
إِلَّا مَنْ
كانَ هُوداً"
(بقره/111)
3- قالَتِ
الْيَهُودُ
وَ
النَّصارى
نَحْنُ أَبْناءُ
اللَّهِ وَ
أَحِبَّاؤُهُ"
(مائده /18)
4-در سوره جمعه
خطاب به
مسلمانان است
:" قُلْ يا أَيُّهَا
الَّذِينَ
هادُوا إِنْ
زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ
أَوْلِياءُ
لِلَّهِ مِنْ
دُونِ النَّاسِ
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ كُنْتُمْ
صادِقِينَ"(جمعه/6).
5- وَ لا
يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ
وَ اللَّهُ
عَلِيمٌ
بِالظَّالِمِينَ"(جمعه/7)
مطالعه
بیشتر در باره
این موضوع نشان می
دهدکه تمام
این
استدلالها
عليه
يهودارائه
شده است،
استدلالى كه
دروغگويى يهود
را در ادعايش
كه مىگويد"
ما اولياى
خداييم و
دوستان و
پسران او
هستيم" كاملا
آشكار مىكند،
و خداى تعالى
ادعاهاى آنان
را در قرآن
حكايت كرده
است .
خداى عز و جل
بعد از
پيشنهاد
تمناى مرگ به
يهوديان، به
پيامبر خود
خبر مىدهد كه
اين يهوديان
هرگز تمناى
مرگ نخواهند
كرد، و اين
تمنا نكردنشان
را تعليل
مىكند به
آنچه در دنيا
مرتكب
شدهاند،
مىفرمايد:
يهوديان به
خاطر" بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ"
هرگز چنين آرزويى
نمىكنند. و
جمله" بِما
قَدَّمَتْ
أَيْدِيهِمْ"
كنايه است از
ظلم و فسوقى
كه در دنيا مرتكب
شدهاند. پس
يهوديان به
سبب ظلمهايى
كه كردند
آرزوى مرگ
نمىكنند، و
خدا داناى به
ظالمان است،
مىداند كه
ستمكاران هيچ
وقت لقاى خدا
را دوست
نمىدارند،
چون دشمنان
خدايند، و بين
خدا و آنان
ولايت و محبتى
در كار نيست.
دو آیه 6و7سوره
جمعه که درسال
هشتم هجرت
نازل شده است کاملاً
شبیه به آیات
94و95سوره بقره
که در سال اول
هجرت نازل شده
است . که در آن
يهوديان را تهديد
به آمدن مرگى
مىكند كه از
آمدنش كراهت
دارند، براى
اينكه از آن
مىترسند كه
به وبال اعمال
زشتشان
گرفتار شوند. مىفرمايد:
مرگ به زودى
آنان را ديدار
مىكند، چه
بخواهند و چه
نخواهند، آن
گاه به سوى
پروردگارشان
كه با
ستمكاريها و
دشمنىها از
زى بندگىاش
خارج شده
بودند، بر
مىگردند، و
او به حقيقت
اعمال آنان
آگاه است، چه
اعمال
ظاهريشان، و
چه
پنهانيشان،
براى اينكه او
عالم به غيب و
شهادت است، و
به زودى ايشان
را به حقيقت
اعمالشان و
آثار سوء آن كه
همان انواع
عذابها است
خبر خواهد داد.اما
استدلالی که
قرآن در سوره
مائده از آن
خبر می دهد
–یعنی استدلال
سال نهم هجرت
–به نوعی به
همین نکته
اشاره دارد،
زیرا آنان خود
را پسران و
دوستان خدا، و
مالكين منحصر
خانه آخرت
ودارندگان حق
ورود به بهشت
معرفى می
دانستند ، و
از این راه بر
ظلم های خود
سر پوش می
گذاشتند .
بنابراین در
سیر ترتیبی
این موضوع در
قرآن می توان
ادعا کرد که
شاید قرآن
رویه واحدی را
در استدلال بر
علیه یهودیان
ازسال اول تا
هشتم در پیش
داشته و همین
ادعا را تکرا
رکرده است .و
در سال نهم در
سوره مائده به
شکل دیگری همین
ادعا را متذکر
شده است .
بخش
پنجم : آيا
کل سوره به
لحاظ سبک و
مضمون با سوره
هاي مجاور و
غير مجاور
تشابهي دارد؟
همانطور که
اشاره شد این
سوره با سوره
بقره و سوره
مائده به لحاظ
مضمون مشابه
است.
بخش ششم :
تعيين زمان
نزول سوره بر
حسب ميانگين:
به نظر می
رسد زمان نزول
سوره درسال
هشتم هجرت ودر
مدینه باشد.
بخش هفتم: آيا
بر حسب روايات
ترتيب نزول
سوره
تاريخمندی
قبل يا بعد از
آن وجود دارد
؟
با توجه به
حادثه فتح مکه
و حجة الوداع
در سال نهم
نزول این سوره
قبل از نزول
سوره فتح و
مائده
بوده است .
بخش هشتم
:بستر تاریخی
نزول سوره :
1-وفات
زينب
دختر پيغمبربه
روايت
واقدى .
2-
غالب بن عبد
ليثى كلبى
(نسبت) بكلب
ليث سوى بنى ملوح
رهسپار شد كه
در ماه صفر با حارث
بن برصاء
روبرو شده و
اتفاقاتی
مابین آنها
افتاد.
فرستادن
علاء بن حضرمى
توسط پیامبر
سوى بحرين كه
در آنجا منذر
بن ساوى بود
منذر با
مسلمين صلح و
متعهد به
پرداخت جزیه
ورعایت برخی
قوانین در
مقابل مسلمین
شد.
3-یغما
و حمله شجاع
بن وهب در ماه
ربيع الاول بر
بنى عامر
4-رخ
دادن غذوه ذات
اطلاح .
5-
اسلام آوردن
خالد بن
الوليد و عمرو
بن العاص و
عثمان بن
طلحه.
6-غزوه
«غزا» ذات
السلاسل.
7-غزوه
خبط (محل) رخ
داد. عده
جنگجويان
سيصد تن از
مهاجرين و
انصار و امير
آنها ابو
عبيده بن جراح
و آن در ماه
صفر بود.
8-فرستادن
گروهى
بفرماندهى
ابو قتاده كه
عبد الله بن
ابى حدرد
اسلمى همراه
او بود .
9- جنگ موته.
10-فتح مکه.
11-غزوه
خالد بن وليد
سوى بنى
جذيمه.
12-غزوه هوازن
در حنين.
13- محاصره
طايف.
14-تقسيم
غنايم حنين.
منابع و ماخذ :
1- اسباب نزول
القرآن(
واحدى)، واحدى
على بن احمد
ناشر: دار
الكتب
العلمية،چاپ:
بيروت 1411 ق.
2- الدر
المنثور فى
تفسير
المأثور،
سيوطى جلال
الدين
ناشر:
كتابخانه آية
الله مرعشى
نجفى، قم 1404
ق.
3- الميزان فى
تفسير
القرآن،
طباطبايى سيد
محمد حسين
ناشر: دفتر
انتشارات
اسلامى
جامعهى
مدرسين حوزه
علميه قم، 1417
ق.
4- مجمع البيان
فى تفسير
القرآن،
طبرسى فضل بن حسن
ناشر:
انتشارات
ناصر خسرو،
تهران، 1372 ش.
5- اسباب
النزول( ترجمه
ذكاوتى،
ذكاوتى
قراگزلو
عليرضا
ناشر: نشر نى
تهران،1383 ش.
6- الكامل/
ترجمه، عز
الدين على بن
اثير (م 630)،
ترجمه ابو
القاسم حالت و
عباس خليلى،
تهران، مؤسسه
مطبوعاتى
علمى، 1371ش.
7- تاريخ
الطبري، أبو
جعفر محمد بن
جرير الطبري
(م 310)، تحقيق
محمد أبو
الفضل
ابراهيم ،
بيروت، دار
التراث ، ط
الثانية، 1387/967.
8- تاريخ
الطبري/
ترجمه،محمد
بن جرير طبرى
(م 310)، ترجمه ابو
القاسم
پاينده،
تهران،
اساطير، چ پنجم،
1375ش.
9- تاريخ
اليعقوبى/
ترجمه، احمد
بن ابى يعقوب ابن
واضح يعقوبى
(م بعد 292)، ترجمه
محمد ابراهيم
آيتى ، تهران
، انتشارات
علمى و فرهنگى
، چ ششم ، 1371ش.
10- السيرة
النبوية/
ترجمه،ابن
هشام (م 218)،
ترجمه سيد
هاشم رسولى،
تهران،
انتشارات
كتابچى، چ پنجم
، 1375ش.
11- سيرت رسول
الله، قاضى
ابرقوه،
ترجمه و انشاى
رفيع الدين
اسحاق بن محمد
همدانى قاضى
ابرقوه (م 623)،
تحقيق اصغر مهدوى،
تهران،
خوارزمى، چ
سوم، 1377ش.
12- الطبقات
الكبرى/
ترجمه، محمد
بن سعد كاتب واقدى
(م 230)، ترجمه
محمود مهدوى
دامغانى،
تهران،
انتشارات
فرهنگ و
انديشه، 1374.
13- مروج الذهب
و معادن
الجوهر، أبو
الحسن على بن
الحسين
مسعودي (م 346)،
ترجمه ابو
القاسم پاينده،
تهران،
انتشارات
علمى و
فرهنگى، چ
پنجم، 374.
14- مغازى تاريخ
جنگهاى
پيامبر(ص)،
محمد بن عمر واقدى
(م 207)، ترجمه
محمود مهدوى
دامغانى،
تهران، مركز
نشر
دانشگاهى، چ
دوم، 1369ش.
15- تاريخ
الاسلام و
وفيات
المشاهير و
الأعلام، شمس
الدين محمد بن
احمد الذهبى
(م 748)، تحقيق عمر عبد
السلام
تدمرى،
بيروت، دار
الكتاب العربى.
16-دلائل
النبوة، ابو
بكر احمد بن
حسين بيهقى (م 458)،
ترجمه محمود
مهدوى
دامغانى،
تهران ، انتشارات
علمى و
فرهنگى، دو
جلد، 1361ش.
17- التنبيه و
الإشراف، أبو
الحسن على بن
حسين مسعودي
(م 345)، ترجمه ابو
القاسم
پاينده،
تهران، شركت
انتشارات
علمى و
فرهنگى، چ
دوم، 1365ش.
18-
لباب النقول
فی اسباب
النزول ، عبد
الرحمن یسوطی
- بی ط . بیروت
لبنان ،
دارالکتب العلمیه
بی تا .
19- تدریب الراوی
فی شرح تقریب
النووی ، جلال
الدین سیوطی -
تحقیق احمد
عمر هاشم بی ط .
بیروت ، دار الکتاب
العربی .
20- درآمدی بر
تاریخ گذاری
قرآن ، دکتر
جعفر نکونام -
تهران نشر هستی
نما ، چاپ اول
پاییز 1380 .